fredag 8 januari 2016

کله گنده




آب

O

فرزند دریا


گوگولی گوگو یعنی آره
قدقدی گول گولی یعنی نه

من داستان نویسم
           داستان می نویسم
                  داستانهایی را که می نویسم داستانهای علمی می نویسم
                         آنطور که هست می نویسم
                                نه یک کلمه بیشتر و یا نه یک کلمه کمتر آنچه که هست را می نویسم
                                       آگر حساسید داستانهایم را نخوانید
                                              شما با مسولیت خود داستانهایم را می خوانید
                                                     نویسنده


کله گنده
قدرت اسمش بود
افشای قدقدک گول گولی که قدقدک گول گولی همان قدقدک ضعیف بود
راز من رهبر نمی شم
از گوگولی گوگو صلب حکومت شد
قدقدک گول گولی بر حکومت شد
این داستان گوگولی گوگو گرفتار قدقدکی شد
یک ضعیفی با قصد قبلی کشیده ای زد به گوش قدرتی
قدرت به خودش بالید و اعتنایی نگذاشت و در جواب گفت گوگولی گوگو
طرف دید که آن قدرت اعتراضی نمی کند و عکس العمل سختی هم نشان نمی دهد و در جواب فقط می گوید گوگولی گوگو
آن ضعیف متعجب شد صبر کرد و منتظر عکس العمل بود اما آن قدرت هیچگونه اعتراضی قوی و با زور و هیچگونه عکس العمل توحین آمیز متقابل دیگر انجام نداد و آن ضعیف متوجه شد که آن قدرت بی خاصیت و بی عرضه است و وقتی که خوب دقت کرد مطمئن شد که آن قدرت واقعا بی خاصیت است و بعد از اطمینانش تصمیم گرفت که بیشتر به آن قدرت ضربه بزند تا آن قدرت بی عصمت و بی آبروتر شود و این بار دوباره آن ضعیف کشیده بسیار محکمتر به آن قدرت زد و بلافاصله بعد از کشیده زدن اش یک مشت محکم هم کوباند به بدن آن قدرت
باز آن قدرت به قدرتش افتخار کرد و در جواب مشت و لگدی که خورده بود ابتدا به آن ضعیف گفت گوگولی گوگو و بعد از گفتن گوگولی گوگو به آن ضعیف گفت بیا برای حل اختلافمان با هم جلسه ای بگذاریم
آن ضعیف کتک زننده متوجه شد که این قدرت یقینا بی بخار و بی خاصیت است و او آنقدر خرفت است که با تمامی قدرت و توانی که دارد برای دفاع از خود هیچ عکس العملی بر علیه توحین و تجاوز متجاوزی که بسیار ضعیف و نا توان است انجام نمی دهد و آن ضعیف متوجه شد که آن قدرت دچارناتوانی و عقب افتادگی ذهنی است که فقط سخنران خوب در گوگولی گوگو گفتن است و مردم را با سخنان گوگولی گوگو اش فریب داد تا با رای مردم نماینده مردم آن دیار قدرتمند گوگولی گوگو شد و من هم متوجه شدم که آن قدرت از روی غرض بر مردم آن دیار قدرت کینه کرده و به این روش قدرت را ضعیف کرد و ضعیف را قدرت کرد و بار دیگر آن ضعیف در اطمینا ن کامل  تصمیم گرفت و به آن قدرت حمله ور شد و در این حمله ضعیف ابتدا به آن قدرت کشیده زد سپس بلافاصله مشتی و در آخر با لگد کوباند بر پیکر آن قدرت گوگولی گوگو
این بار هم آن قدرت هیچگونه عکس العمل و عملی متقابل انجام نداد
و آن قدرت بی عرضه که در جای قدرتهای قدرتمند دنیا نشسته بود در جواب عمل آن ضعیف ابتدا گفت گوگولی گوگو سپس ادامه داد و به آن ضعیف و ملل قدرتمند دیگر درون دنیا گفت بیایید برای حل مشکل ما قدرتهای جهانی با هم کنفرانس جهانی بگذاریم تا برای اختلافات راه حل پیدا کنیم
ما ضرب المثلی داریم که  هر کس قدش بلندتر و هیکل اش گنده تر است بی بخارتر است
آن ضعیف به یاد این ضرب المثل افتاد
و برای تغییر افکار اجتماعی و گمراه کردن افکار نزد ملل و مردم سرزمین آن قدرت آن ضعیف شروع کرد به گفتن و تکرار می کرد و به حقه به آن قدرت می گفت تو قوی هستی و تو قدرت جهانی هستی و بعداش هم برای فریب مردم زیر سلطه خود آن قدرت را نزد مردم خود دشمن می نامید و بر این دشمن ساختگی فریاد مرگ بر سر می داد و در حقه بیشتر آن ضعیف به دروغ به مردم زیر سلطه خود می گفت که آن قدرت دشمن سعی دارد که برای شکست ما در جامعه ما نفوذ کند و آن ضعیف با حقه بازی اینگونه می گفت تا مردم سرزمین قدرت بشنوند و فکر کنند که واقعا رهبرشان قدرتمند است و با توان زیاد به نفع دیارشان می کوشد و اینگونه مردم آن سرزمین قدرتمند در اشتباه فریب می خوردند  و به اشتباه فکر می کردند که رهبرشان قدرتمند و واقعا قوی است سپس بعد از گفتن چنین لغات فریبنده از طرف آن ضعیف به آن مردم قدرت آن ضعیف هر بار کشیده ای به آن قدرت می زد و بلافاصله بعد از کشیده زدن با مشت بر وجود آن قدرت می کوباند و در آخر هم با لگدی آن قدرت را به مسافتی دورتر به اطراف پرت می کرد و آن قدرت در جواب می گفت گوگولی گوگو و از آن به بعد در ادامه آن ضعیف شروع کرد همزمان با کتک زدن اش به آن قدرت با صدای بلند به قدرتهای جهانی می گفت که از حالا به بعد من سرور شما قدقدک گول گولی ام       
        و آن قدرت هم در ادامه برای حل مشکل کتک خوردنش به آن ضعیف و ملل درون دنیا می گفت برای حل مشکل کتک خوردنم بیایید کنفرانس جهانی بگذاریم
ولی آن ضعیف حقه باز که اسم خود را قدقدک گول گولی گذاشته بود برای فریب دیگران و قانونی نشان دادن عمل خود در جواب گوگولی گوگوی قدرت جهانی می گفت که این اعمال من بر تو و بر دیگران باورها و اعتقادات مردم زیر سلطه من است
و آن ضعیف قدقدک گول گولی نتنها به مردم سرزمینهای قدرتمند دیگر حقه می زد و آنان را می فریباند به مردم زیر سلطه خودش هم حقه می زد و آنان را می فریباند و برای حقه زدن و فریباندن مردم زیر سلطه خود هر بار مردم زیر سلطه اش را در جایی به جمع می آورد و با حیله و دروغ و تزویر به آن مردم اسیر خفقان گرفته زیر دست اش به دروغ می گفت ای مردم حواستان باشد که دیگران کافران و دشمنان ما هستند و حواستان باشد که آن حیله گران دشمن که حقه بازان هستند گولتان نزنند
و آنگونه آن ضعیف قدقدک گول گولی مردم را فریب می داد تا مردم در ملیت های گوناگون از همدیگر پراکنده شده و بهم نیایند و با هم ارتباط نداشته باشند تا سر انجام قدرت نشوند و اینگونه آن ضعیف بر آن مردم گرفتار تزویر شده حاکم بود و بر آنان حکومت می کرد و جنگها راه می انداخت و دشمن دشمن می کرد و مردم را می فریباند و می ترساند و می کشت  
 و در ادامه روزگار آن ضعیف حیله گر قدقدک گول گولی که ضعف قدرتها را فهمیده و تجربه و تکرار کرده بود و برای آنکه بر قدرتهای درون دنیا کنترول داشته باشد تا آن قدرتها بر او متوصل به زور و قدرت نشوند آن ضعیف دائما در تکرار در روزگارها ابتدا به آن قدرت کشیده می زد و همزمان با کشیده زدنش با مشت و لگد محکم بر سر و کول آن قدرت می زد و به آن قدرت توحین دائمی می کرد و برای آنکه دهن مردمان را ببندد و نفوذش را بر آن قدرت حفظ کند و آن قدرت را زیر نفوذش داشته داشته باشد جو را به نفع خود تغییر می داد و برای این تغییر در حقه و بر حقه وبه حقه خطاب به مردم درون دنیا می گفت ای مردمان ای درون دنیاییها
این اعمال من عقیده و باورهای مردمان من است و اعتراض به عقیده و باور مردمان من گناه است و عقیده و اعتقاد باور شخصی است و اعتراض به عقیده و باورهای دیگران خلاف آزادی است و چون باورها را نمی شود عوض کرد و چون مردم در برابر باورها و در اعتقادشان تسلیم و مسلم هستند و چون لغت مسلم و تسلیم از لغت دیکتاتوری می آید به این علت نزد مردم مقدس دیکتاتوری مقدس است و اعتراض به دیکتاتوری خلاف شرع و باورهای مردم است و گناه شمرده می شود و مخالفان دشمن با دیکتاتوری گناهکاران محصوب می شوند و اعتراض قدرتهای جهانی و مردم جهان به دیکتاتور جایز و مورد قبول دیکتاتور نیست و گناه است و با این فریب آن دیکتاتور مردم و قدرتهای جهانی را می فریباند و به آزادیخواهان مردم پسند و مردم دوست می گفت شما گناهکاران دشمنان باورهای مردمان هستید و اعتراض شما مورد بررسی قرار نمی گیرد و این فریبکار با اینگونه فریبهایش تمامی ملتهای قدرتمند جهان را گول می زد و قدرت های بزرگ درون دنیا فریب این ضعیف قدقدک گول گولی را می خوردند و از حق خود و مردمشان عقب نشینی می کردند
 توضیح نظر شخصی نویسنده در مورد افشای آن ضعیف حقه باز قدقدک گول گولی دروغگو حیله گر را در ادامه بخوانید
چون در درون دنیا آزادی و انتخاب آزاد حاکم است به این خاطر در درون دنیا دیکتاتوری وجود ندارد بلکه در نسبتها و نیازهای پیش آمده انتخاب آزاد نسبت به میل و نیازمان در پیوندهای تکاملی در درون دنیا برای همه حاکم است اگر اینگونه نبود تمامی درون دنیا فقط یک موجود و حاصل اش فقط یک تفکر می شد به آین خاطر آن دیکتاتور تزویری با اثباط غلط و با فریب به نفع خود در فریب مردم سعی و تلاش می کرد
همان توضیح بالا را به شکل ساده تر در ادامه می نویسم
چون در درون دنیا آزادی و انتخاب آزاد حاکم است به این خاطر در درون دنیا دیکتاتوری وجود ندارد بلکه ما نسبت به تغییرات و نیازهایی که برایمان پیش می آید برای خود انتخاب مناسب آزاد را انجام می دهیم و این انتخاب آزاد هم بستگی به میل و نیاز خودمان دارد و جبران اینگونه نیازها از درون دنیا هم از تغییرات پیوندهای تکاملی انجام می شود و این روش آزاد در تمامی دنیا برای همه حاکم است و اگر اینگونه نبود تمامی درون دنیا فقط یک موجود و حاصل اش فقط یک تفکر می شد به آین خاطر آن دیکتاتور تزویری با اثباط غلط و با فریب به نفع خود در فریب مردم سعی و تلاش می کرد
و جواب کاملتر بیشتری هم برای مردم آن سرزمین دیکتاتور زده می نویسم
که ای مردم در درون دنیا نزد آفریدگار اجبار نیست همه چیز در درون دنیا هست هر چه که بخواهیم انتخاب ما از درون دنیا است و درون دنیا بدون محدودیت در آزادی است و هر کس در توان خود از درون دنیا در آزادی بهره می برد و این درون دنیا چیزی را از ما صلب نکرده بلکه ما به اندازه دانایی و توانایی و تجربه امان از درون دنیا بهره می جوییم که این بهره با دانش بیشتر ما بیشتر می شود به این خاطر آن ضعیف قدقدک گول گولی تزویر می کند و دروغ می گوید و در درون دنیا دیکتاتوری وجود ندارد بلکه انتخاب و تکامل در آزادی در درون دنیا حاکم است و اگر دیکتاتوری وراجی غلط کند آن دیکتاتور رهبر ضعیفی است که در حقه بازی برای فریباندن مردم قدقدک گول گولی می کند و در افشای حقه بازی آن دیکتاتور قدقدک گول گولی نزد مردم باید گفت که این قدقدک گول گولی از مرحله پرت است و از دنیای سالم بهره نبرده و بیرون است
و جای شگفتی است که مردم آن محیطی که قدرت جهانی را در بر می گرفت اینگونه رهبر بی بخار عین خود ملت بی بخارش را انتخاب کردند که براحتی و در سادگی فریب قدقدک گول گولی ناتوان را خوردند و از سرفرازی گوگولی گوگو به سرافکندگی در گودال گول گولی قدقدی مسخره گرفتار آمدند
و چون آن رهبر بی بخار آنتخاب آن مردمان قدرتمند جهانی بود به این علت مشکل خود آن مردم در آن قدرت جهانی است که آنگونه رهبر بی بخاری را برای سروری خود آنتخاب کردند
و اکنون که در حال نوشتن هستم از سالهای قبل آن قدرت جهانی در حال فروپاشی است و از بالاترین گوگولی گوگو جهانی تبدیل به پایین ترین گول گولی قدقدی ناتوان جهان شد
و آن قدقدک گول گولی ضعیف اصلی که ابتدا رهبر بی مایه ای چون قدقدک ضعیف بود در حال قدرت جهانی شدن است و امروز با قدرت و فریب بر آزادی مردم لگد نهاده و خود را قدقدی گول گولی برتر می نامد و در تعجب همه موجودات به اجبار عقیدتی مجبور شدند که آن دیکتاتور جانی حقه باز قدقدک گول گولی همراه با عقیده دروغین اش را تایید کنند
به آن رهبر غریبه بی عرضه در سرزمین گوگولی گوگو ها می گویم دلم به حال سرنوشت ملتی می سوزد که روزی قوی و توانا و دانا بودند و گوگولی گوگوها می کردند و نامشان قدرت بود و همه دنیا آنها را قدرت می نامیدند امروز آنقدر ضعیف شدند که به جای گوگولی گوگو کردنها در ناتواناییها فقط گول گولی قدقدی می کنند
آیا آن قدرت در سرزمین گوگولی گوگوها دانسته اینگونه در غیر ارزشها در ناتوانی ها بر ملتی و جهانی در نسبت گول گولی قدقدی شکست خورده عمل می کند
جواب
وای به حال ملتی که دانسته ندانسته عمل می کنند
و حالا همه دیگران در درون دنیا به اجبار به دنبال آنکه روزی فقط یک قدقدک ضعیف بود و حالا قدقدک گول گولی قوی شد راه افتادند و همینطور که از خوشحالی از عقب به دنبال آن ضعیف می دوند و می روند با افتخار به خود می گویند که روزی ما در قدیم  گوگولی گوگوهایی در قدرت بودیم اما اکنون به اجبار فقط گول گولی قدقدی شده هستیم و همینطور که از ترس به خود گول گولی قدقدی می نامند و در فکر و زبان اشان تکرار می کنند به دنبال قدقدک گول گولی می دوند و به اجبار و به دروغ می گویند قدقدک گول گولی ما را از دست گوگولی گوگو ستمگر آزاد کرد و ما به قدقدک گول گولی افتخار می کنیم اگر نگوییم تنبیه ای سخت می شویم
و آن ضعیف قدقدک گول گولی هم برای آنکه بر مردم کنترول داشته باشد تا بر آنان حکومت کند مردم را گول می زند و می فریباند و برای فریب دادن مردم به دروغ خود و اعمالش را به غیب نسبت می دهد و به مردم می گوید که غیب است که پادشاه جهان است و من جانشین او بر شما ها هستم و در فریب بیشتر شکست قدرت گوگولی گوگو و حاکمیت دیکتاتوریسم خود بر آن مردم شکست خورده که روزی قدرت جهانی بودند و حاکمیت دیکتاتوریسمی خود بر مردمان زیر سلطه اش را هم به غیب نسبت داده و حکومت بی اعتبار خود را بر مردم خواست غیب می داند  اما در حقیقت در این ماجرا غیبی در کار نیست
اکنون در گذشت زمان و در تکرارها بار دیگر آن قدقدک برای رسیدن دوباره بر قدرت قدقدک گول گولی شدن در آینده نزدیک مشغول گول زدن مردم درون دنیا است و در حین گول زدن مردم درون دنیا دائما آهسته نزد خود تکرار می کند و به خود می گوید که من قدقدک گول گولی که قدقدک به معنی مرغ و گول گولی به معنی گول زدن می شود دیگران را گول می زنم و خود را که فقط یک قدقدک هستم به دروغ به مردم قدقدک گول گولی معرفی می کنم و از آن اتفاق به بعد در گذشته دور در زمان طولانی تا امروز آن ضعیف برای گول زدن مردم خود را همیشه به دروغ به مردم قدقدک گول گولی معرفی کرد و می کند
سرانجام چه شد
سرانجام گوگولی گوگو قوی دانا راستین عزت خود را از دست داد و در بی عزتی گول گولی قدقدی شد
و سرانجام آن قدقدک که ضعیف نادان حقه باز بود عزت اش زیاد شد و مقام اش ترقی کرد و در عزت زیاد قدقدک گول گولی شد
و اینگونه رژیم های مردمی نیکو در انساندوستی و مردم نوازی بوسیله رژیم های ضد مردمی فاسد به شکست دچار می شوند و رژیم های فاسد مردم را در قهقرایی به واپسگرایی و عقب ماندگی و ذلال می برند که سرانجامش نابودی پیشرفت و تمدن می شود
آن که روزی قدرت بود نتنها امروزه قدرت نیست بلکه نامش هم قدرت نیست و توانش هم ضعف است
چرا اینگونه شد
به این علت که آنی که قدرت بود در اسمش بود ولی در توانش قدرت نبود
کی قدرت بود ما بودیم او نبود

افشای آفریدگار
اگر در درون دنیا آزادی نبود دنیا فقط یک موجود می شد که نامش آفریدگار می شد
اما برای آنکه دنیا در درون خود آفریدگاری با محتوای تکاملی های بی اندازه زیاد و متنوع گوناگون داشته باشد آزادی را در ساخت آفریدگار قرار داد
چونکه دنیا در درون خود آفریدگار آزاد را خلق کرد و آزادی را در درون ساخت آفریدگار قرار داد بدینجهت تمامی نسبت های گوناگون در درون دنیا بر نسبت آزادی شد
و اینگونه شرط وجود در درون تمامی دنیا آزادی شده و چون مبنای درون دنیا آزادی شده در حقیقت اسم حقیقی دنیا آزادی می شود
پس با اجازه همه ابتدا از خودم شروع می کنم و درون تمامی دنیا را که ما امروز فقط دنیا می نامیم به نام آصلی اش که آزادی است می نامم
با این استدلال درست در بالا ما حقیقت درون دنیا را دانستیم که درون دنیا آزادی نام دارد و حالا که حقیقت درون دنیا را می دانیم که آزادی است تمامیت استبداد غلط و حاصل اش دین غلط که خارج از حقیقت درون دنیا و ارزشهایش می شود را باطل دانسته و آن را حذف می کنم و به جایش آزادی که آفریدگار می شود را قرار می دهم
در نتیجه چون آزادی آفریدگار است و حاصل آزادی علم می شود و از علم درون تمامی دنیا متکامل شده پس اسم دنیا در حقیقت علم است و چون درون تمامی دنیا فقط علم هست من درون تمامی دنیا را علم نامگذاری کردم
و به جای اسم درون دنیا می گویم علم
و می دانیم که همه درون دنیا فقط و فقط از علم متکامل شده نه یک الفبا کمتر و یا نه یک الفبا بیشتر و از علم و حاصل تکاملی اش بروش علمی درون تمامی دنیا در تکامل خلق شده
نتیجه حاصله از توضیح بالا اسم درون دنیا تکامل می شود
و از علم خلق ها در تکامل بوجود آمده اند که خلق ها را در درون دنیا متکامل نامگذاری می کنیم
حاصل و چکیده توضیحات بالا حقیقت دنیا بگونه زیر می شود که می نویسم
دنیا درونش را از پدیده آزادی آفرید و از پدیده آزادی پدیده علم در درون دنیا آفریده شد و از پدیده علم پدیده تکامل در درون دنیا پدیدار شد و از پدیده تکامل پدیده انتخاب در درون دنیا بوجود آمد
پس دنیا درونش را پدیده آزادی قرار داد و از پدیده آزادی پدیده علم شد و از پدیده علم پدیده تکامل شد و سرانجام از پدیده تکامل پدیده انتخاب شد و پدیده انتخاب دنیا شد
پس طبق توضیح بالا اسم درون دنیا انتخاب شد
پس حاصل نوشته هایم تا اینجا نتیجه زیر را بروز می هد
در استدلال اول پدیده آفریدگار در مرحله اول در درون دنیا پدیده آزادی شد
در استدلال دوم پدیده آفریدگار در یک مرحله بعد از مرحله اول در درون دنیا پدیده علم شد
در استدلال سوم پدیده آفریدگار در دو مرحله بعد از مرحله اول در درون دنیا پدیده تکامل شد
در استدلال چهارم پدیده آفریدگار در سه مرحله بعد از مرحله اول در درون دنیا پدیده انتخاب شد

                                                                                                           
تا پدیده درون دنیا نباشد پدیده آفریدگار نیست و تا پدیده آفریدگار نباشد پدیده آزادی نیست و تا پدیده آزادی نباشد پدیده علم نیست و تا پدیده علم نباشد پدیده تکامل نیست و تا پدیده تکامل نباشد پدیده انتخاب نیست  و تمام این پدیده ها در محور یکدیگر به همدیگر وابسته اند که حاصل اش درون این دنیای عظیم شد و من و تو هم موجودی کوچک در درون این دنیای عظیم شدیم
برای آنکه درک لغت انتخاب اشتباه نشود می نویسم که انتخاب را در معنی شعور می نامیم
اما انتخاب گسترده تر از شعور است
و کل شعور جز کوچکی از کل پدیده انتخاب است
و پدیده انتخاب مرحله نهایی درون دنیایی ها در تمام سرانجام های درون دنیا هست
که آفریدگار و آزادی و سپس علم و پس از آن تکامل و در مرحله بعدی انتخاب در چرخه اکو سیستم درون دنیا در وجود و نابودی در تکرارها می روند و اینگونه در تکرار آفرینش و مرگ حاصل شد و از برای بقا انتخاب در درون دنیا زاینده شد
و اینگونه بعد از زایش مرگ درون تمام دنیا شد و از برای بقا اینگونه درون دنیا در تکرار شد
و من بعد از مرحله آفریدگار در نظم به مرحله آزادی رفتم و از مرحله آزادی در نظم به مرحله علم رسیدم و در مرحله علم در نظم تلاش گذاشتم تا به مرحله تکامل رسیدم و در نظم آفرینش در پدیده انتخاب شدم و پدیده انتخاب سبب بقای من شد و در انتخاب درک بیشتر در دنیا شدم که سبب راحتی وجودم شد و در درک بیشتر و راحتی حاصله اش در دانایی و آسوده گی به سامان رسیدم و اکنون بعد از مرحله وجود در مسیر مرحله نابودی قرار گرفتم و در پدیده انتخاب که سبب دانایی می شود مرگ یا نابودی را می شود معالجه کرد اما اگر آفریدگار بر فکرها مسلط نباشد این می شود وگرنه آن می شود که می میرم
اما سرنوشتم را در ادامه می نویسم که دنیا برایم چگونه شد
 ابتدا در درون آفریدگار آزادی شد و از آزادی علم شد و از علم تکامل شد و از تکامل انتخاب شدم و از انتخاب راحتی شدم و از راحتی سامان شدم و از سامان نابود می شوم و از نابودی ام آب روان آبکی خواهم شد این بود سرنوشتم
اما زیادی در استثنا است که خیلی ها در مسیر آزادی و علم و تکامل ناقص به میزان پدیده انتخاب کامل نرسیدند و در ناتوانی فکری تصور دارند که بعد از نابودی به دنیای دیگری که آن هم از قبل نابود شده می روند
آیا این منظور مفهوم است که دنیای دیگری نیست
مسلما دنیای گازی هم هست اما به من چه چون من متعلق به دنیای مایع آبی هستم از آب درست شدم سرانجام در این دنیای آبی نابود می شوم و بعد از نابودی ام آب روان می شوم و به دنیای آبی خود آبکی بر می گردم و وقتی شما در گرمای طاقت فرسای بسیار داغ در تابستان تشنه اتان شد یک لیوان از آب وجودم را سر می کشید و بعداش هم می گویید نوشجان
       
تذکر
توجه داشته باشید که پدیده آفریدگار درون دنیا می شود نه خود دنیا بشود
و من هم عین سایر درون دنیایها یا جهانیان دیگر مطابق قوانین درون دنیا یا درون پیکر آفریدگار از مراحل آزادی علمی متکامل هستم که سرانجام از انتخاب به سامان رسیدم
ولی ملا احمق نمی داند
مگر نه دانش آموز
حالا که بیان می کنیم که داناییم توان داریم که شرط وجود در درون دنیا یا در درون آفریدگار را بنویسیم
شرط وجود من یک آزادیخواه علمی متکامل شدم که سرانجام از انتخاب به سامان رسیدم
من آبم تو چطور
چون در بی آبی نابود می شوی لیوان آب گوارا وجودم فراموشت نشود
نوش جان گوارای وجود

اسرار
به خاطر داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم که وقتی به دریا می نگریم به خودمان بیانیدشیم چون ما هم قطره ای از آب دریاییم و به دریا تعلق داریم

وقتی دریا تصمیم گرفت از خود فرزندی داشته باشد
ما را از آب وجودش در تکامل آفرید
چون پدرت و پدرم و چون مادرت و مادرم دریا است ما فرزندان دریاییم

چون پدر و مادر همه ما دریا است همه با فریاد و خروش دریایی خود همدیگر را می خوانیم و با صدای بلند می گوییم دریا

اینگونه شد که من از آب دریا آشو شدم تو چطور
وقتی از برای آبتنی به داخل دریا رفتم در داخل دریا به دریا گفتم چون من هم از آب دریا ام به دریا پیوستم
وقتی به ساحل آمدم دریا با صدای امواجش مرا آشو خواند
و در ساحل به دریا گفتم همه از توییم و به تو بر می گردیم
باز دریا با صدای امواجش فریاد زد و مرا آشو نامید
چنین شد که من آشوام
اگر چه مرا آشو طلایی بنامند
باز من فقط آشوام
آشو فریاد امواج عظیم آبهای دریاهاست
آشو صدای آبهاست که سخنهای بر آمده از آب می گوید
به دریا گفتم که می گویند که آشو قطره ای کوچک از کل دریاهای دنیا هم نمی شود
و وقتی چنین گفتم امواج دریا با صدای آشویش به پایم خورد دانستم که اگرچه یک قطره از کل دریاهای دنیا هم نمی شوم اما آشو صدای دریاهاست و دانستم که متعلق به دریایم
آشو برخاسته شده از آب اقیانوسها به اندازه تمامی اقیانوس های جهان بر خود می بالد که از آب دریا در تمامی اقیانوس های جهان متکامل شد و به سامان رسید
و از دریاییم و به دریا باز می گردیم
در آخر می نویسم که دریا گفت و آشو نوشت که
چون همه از آب دریاهاییم صدای آشوهای دریاهای جهانیم
و آشو به دریاها گفت که اینگونه شد که آشو برخاسته از دریاها زبان اقیانوسهای جهان در تمامی شعورهای جهان هست
به مهرت
به مهرم
باهم
مهربان باشیم
1379


رستمکلا ساری مازندران