tisdag 9 augusti 2016

در پرستش جنبش شورش شد

                 

 خر خودتی
         پرستش سرنوشت خردانایی است که خدا شد
شخصیت سرنوشت خردانا خودآدم خودآقا که خداوند شد را بخوانید


برای خواندن دوبار روی عکس کلیک کنید

شورش
سرزمین من
انتظارها بسر آمد بالاخره مقدم مبارک شورش آمد
نویسنده از غیب دنیای گازی آگاه است و با اجازه غیب دنیا در گازها این نامه را نوشتم
سرزمین تو
خردانا
ملا خر را بزور خدا کرد
ملا گفته بود خدا خر است
ملا خدا را خر کرد
خدا پیام داد که خدا کوتاه شده خردانا نیست
آیا می دانید که خدا با خر دانا نسبت دارد
نترس بخوان چون من با اجازه از خدا نوشتم
خدا به من گفت بنویس و من نوشتم که خدا می شود خردانا

وباز گفت بنویس و من نوشتم مشتق خر دانا می شود خدا
امروز می خواهم معنی اسم خدا را بنویسم

نویسنده معتمد
من یک نویسنده داستانهای خیالی علمی هستم
از من نپرسید که چرا نوشتم
اینگونه که به من گفته شد من همان را می نویسم
نه یک کلمه بیشتر یا نه یک کلمه کمتر از خودم چیزی نمی نویسم
چون خدا از من خواست که بنویسم از ملا ترس ندارم که می نویسم
دشمنی ملا را به سرافکندگی اش به نزد خدا می سپارم
ملا چرا با خدا دشمنی به خدا روی بیاور و مهربان باش


مقدمه
من با اجازه دنیای گازها در غیب این داستان را نوشتم
ابتدا برای آنانی که مذهبی خیلی ارتجایی هستند و طاقت خواندن این داستان را ندارند پیشنهاد و یادآوری می کنم که این داستان را نخوانید اگر خواندید با مسولیت خودتان می خوانید
می گویند که شاه می بخشد ولی شاقالیخوان نمی بخشد
ارباب گفت بنویس ولی شاقالیخوان می گوید چرا نوشتی
از من خواسته شد که در مورد خدا بنویسم و من قبول کردم و می نویسم اگر از نوشته ام دلخورید شکایتتان را به نزد خدا ببرید
به من اجازه نوشتن این داستان داده شد خواهش می کنم از طرف کس دیگر ناراحت نباشید اگر می خواهید ناراحت باشید برای خودتان ناراحت باشید یعنی احتیاج نیست که برای تواناتر از خودتان شما ناتوان ناراحت شوید یعنی تو که کاردان نیستی کار را به کاردان بسپار
وقتی خدا از من ناراحت نشد چرا تو ناراحتی
با خواندن این داستان آنگاه که سخنان دروغ و اشتباه و غلط ملا را دانستید ملا را دیگر شاهد و پایه گذار برای زندگی اتان نکنید
خر دانا خودتی
روزی در خردسالی ام که من حدود بچه دبستانی بودم مادرم دستم را گرفت مرا با خود همراه کرد ولی من نمی دانستم که به کجا می رویم و بعد از مدتی به قبرستان رسیدیم و مادرم که من با او همراه بودم بر سر قبری ایستاد و به من گفت که اینجا پدر بزرگت دفن است و ادامه داد و گفت روزی می شود که آخر زمان می شود و آنوقت فردی می آید که امام زمان است و آنروز تمامی این مردگان در قبر زنده می شوند و به بیرون می آیند من از حرف او تعجب کردم یکباره به قبرهای جلوی چشمم نگریستم و فکر کردم و سپس به تمامی قبرستان نگریستم و در آخر به بتن قبر پدر بزرگم نگاه کردم از حرف مادرم تعجب کردم و در فکرم دانستم که این گفته مادرم صحیح نیست و هرگز این مردگان نابود شده که فقط سنگی و بتنی بر روی قبر آنان باقی ماند در قبر زنده نخواهند شد و آنان مردگان نابود شده ابدی اند و در ذهنم حرف مادرم را بی اساس و نادرست دانستم ولی به مادرم در جواب حرف نادرست و اشتباه اش چیزی نگفتم و بعد از تفکر و نتیجه و دانستن اشتباه گفته ننه ام به سمتی در قسمت راست و در فاصله دورتر در عقب تر نگاه کردم و در آنجا فردی را دیدم که لباس ملایی داشت و او ملا قبرستانی بود آن ملا از جایش بلند شد و یک نگاهی به ما کرد و چادر و دامن اش را جمع کرد و دوباره نشست  و من حرکت او را دیدم و بعد از دیدنش سرم را به سمت قبر پدر بزرگم بر گرداندم و بار دیگر دیدم که آن ملا در آن دور دورها در عقب عقب ها از جایش بلند شد و به سمت چند قبر جلوتر حرکت کرد باز بار دیگر در کنار قبری نشست و کتابی در دست داشت و او زیر چشمی ما را می نگریست
و در آخر مادرم او را خواند و به او پول دوزاری کمی داد و به او گفت بر روی این قبر هم بخوان و ما از قبرستان رفتیم و ملا در قبرستان باقی ماند
و من این اشتباه که زمانی کسی خواهد آمد و در آن زمان همه مردگان زنده می شوند و از قبر بیرون می آیند را اولین بار از مادرم شنیده بودم و می دانستم که این حرفی مزخرف و نادرست است و هرگز مردگان نابود شده زنده نخواهند شد و حالا که می نویسم هم مادرم و هم پدرم مرده اند
اما هم مادرم و هم پدرم حقه نادانی ملا را باورشان کرده بودند که بدینگونه مردم گول ملا خورده به مانند مادرم و پدرم به ملایان نادان پول می دادند تا آنان بر قبر مردگان نابود شده همیشگی بخوانند ولی مرده که دیگر زنده نیست خواندن یا نخواندن هیچ تاثیری بر مرده ندارد اگر مادرم و پدرم همه ثروت اشان را هم در آن مکان در کنار قبرشان به شکم مردم می ریختند یا ثروت اشان را در کنار قبر پدر و مادرشان از بابت ثواب به دیگران می بخشیدن تاثیری روی خودشان یا روی آن پدر بزرگ و مادر بزرگشان نداشت چون پدر بزرگ و مادر بزرگ مرده بودند و اکنون خودشان هم مرده اند و نابود شده اند و هرگز هم زنده نخواهند شد و سالها گذشت هنوز هم زنده نشده اند برای زنده شدن قانونی است که اگر کسی بخواهد زنده شود ابتدا باید اسپرم به درون تخم شود و تخم در شکم زن بچه بشود و بچه متولد شود و بعد از تولدش هم یک زمان کوتاه زنده خواهد ماند و زندگی خواهد کرد و سرانجامش هم می میرد و با مردنش نابود همیشگی می شود ولی هرگز از قبری تولدی انجام نمی شود
به ملا می نویسم که ای ملای نادان دوزاری که از دوتا زاری و نکبت بوجود آمدی بدان آنچه که درقبر است نابود شده است
حالا منتظرم که خودم هم نابود بشوم نمی دانم چند سال به مرگم مانده اما مرگ از قبل خبر نمی کند
پس تا زنده هستم لذت زندگی را با هیچ ترشرویی و ذجر و ستم و توحین و بدی عوض نمی کنم
و تا زنده ام شادم غم را بر خود نمی پسندم و مشت محکمی به سینه ملای بد می زنم تا بدی او بر من نشود

راز خدا
خردانا
من در زندگی ام همیشه نزد مردم سوالی را می شنیدم و می شنوم که معنی اش را نمی دانستند و نمی دانند و در تاریخی طولانی معنی سوالشان را جستجو می کردند اما معنی را نمی یافتند و من قصد دارم که امروز به بررسی این سوال بپردازم و امیدوارم که در جواب از من راضی باشید اما قول بدهید برای آنکه در معنی و استدلال اشتباه نکنید تا آخر این داستانم را بخوانید و در آخر به جواب حقیقی درست خواهید رسید خواهش می کنم برای آنکه از من شاکی نباشید با خونسردی تمامی داستان را از ابتدا تا آخر بخوانید
آین کار بزرگی است که در اندازه کوچک انجام می دهم
همیشه ما سخت را عبادت می کنیم و اگر سخت نباشد راحت باشد آن را توحین می کنیم و آنچه که باورمن است استدلال سختی ها براحتی است و من اکنون سختی را براحتی برایتان می نویسم محبت کنید بخوانید

برای اسم این داستانم خردمند را بر گزیدم
خر دانا خردمند شد را بخوانید
ابتدا می نویسم که چون در قدیم نامها مختصر شده جملات در تعریف یک موضوع بودند برای رسیدن به آن جملات ابتدا نام آن موضوع را تجزیه می کنم سپس نسبت به آن موضوع میزانهای حذف شده را به آن جملات در آن موضوع اضافه می کنم تا در جواب نسبت به موضوع به معنی جملات در آن  نام دست پیدا کنیم

قبل از ادامه من این مقدمه را می نویسم که در نام خدا ما دو معنی را داریم که در مورد هریک از این دومعنی جداگانه توضیح آن معنی را می نویسم و در آخر معنی نام خدا را نتیجه گیری می کنم و حاصل نتیجه گیری ام را در آخر می نویسم

این مبحث داستان نویسی ام را اینگونه شروع می کنم
برایم از کودکی تعریف کرده بودند و گفته بودند که از قدیم خر را دانا و دانشمند و خردمند و با شخصیت و آقا می دانستند
وقتی این را دانستم که خردمند و دانا و دانشمند و باشخصیت و آقا  را خر می نامیدند به معنی اسم خ د ا در نام خدا توجه کردم و سنجیدم متوجه شدم که اگر این میزان خ د ا را با خر که در قدیم نام دانشمند و دانا و خردمند و باشخصیت و آقا می شد مقایسه کنم کافی است که بعد از الفبای خ الفبای ر  را قرار دهم و بعد از الفبای دال و الف الفبای نا را قرار دهم و حاصل را بترتیب پشت سر هم بنویسم می شود خ و ر و د و ا و ن و ا  حالا این الفبا را بترتیب بدنیال هم بصورت یک جمله در می آورم که حاصل اش می شود خر دانا
بعد از فهمیدن نام کوتاه شده خدا که از خر دانا مشتق می شود تفکر کردم که این نام به کجا و به کدام قوم می تواند تعلق داشته باشد
به یاد گذشته ام در دوران کودکی ام افتادم که برایم تعریف کرده بودند که در قدیم خر را دانا و دانشمند و با ادب و با تربیت و خردمند و باشخصیت و آقا  می دانستند به تمامی ایران فکر کردم تا بدانم که در کجای ایران در قدیم نزد کدام ملت از ملت های ایران خر را خردمند و عاقل و با هوش و دانا و دانشمند و باشخصیت و آقا می دانستند و این نام به کدام طایفه یا ملیت تعلق داشته و نزد کدام ملیت معنی خر اینچنین در تمامی ارزشهای دنیا بوده
برای فهمیدن اینکه این نام خردمند یعنی خر دانا از کجا می تواند باشد ابتدا به یزدان فکر کردم آنطور که برایم تعریفهای کوچک و کوچک پراکنده اما به تعداد بارهای زیاد کرده بودند یزدان را دانستم حتما شما هم می دانید که یزدان در قدیم رهبر قوی و مستبد و قدرتمندی بوده که در یزد بر مملکت کرمان حکومت و فرمانروایی می کرده و بعدها بعد از مرگش نام اش به عنوان یک قدرت الهی قابل پرستش نزد مردم آن سرزمین باقی ماند و جسداش پرستش مردم شده بود
و تا اینجا متوجه شدم که معنی نام خردانا که کوتاه شده اش خدا می شود مربوط به یزد و یزدان نیست
در اینجا به ایزد فکر کردم شاید که خردانا که کوتاه شده اش خدا می شود از ایزد باشد وقتی که فکر می کردم و می سنجیدم و به خاطر آوردم آنچه که از بچگی برایم تعریفهای کوچک و کوچک پراکنده اما به تعداد بارهای زیاد شده بود دانستم حتما شما هم می دانید که ایزد رهبر قوی و مستبد و دیکتاتوری قدرتمندی بوده که در ناحیه ای در عراق و قسمتی از ایران بر مردم حکومت می کرده که بعد از نابودی اش نامش را مردم مقدس و او را توانا نامیدند و جسد مرده او پرستش مردم شده بود
و تا اینجا متوجه شدم که معنی نام خردانا که کوتاه شده اش خدا می شود مربوط به ایزد و ایزدیان نیست
در اینجا برای فهمیدن ریشه این نام خردانا که کوتاه شده اش خدا می شود به نام اهوامزدا توجه کردم و سنجیدم متوجه شدم که نام اهورامزدا روشی برای تفکر کردن به توانایی های آنچه که از آن عالم تشکیل شده است می شود و تلفظ تمامی توانایی های خود دنیا را در نسبت به او او را ابر و هوا را مزه داد می نامیدن که بطور کوتاه شده اش او را اهورامزدا می نامند که این تفکر نزد ملتی در مازندران است و این نام نمی تواند خردانا که خدا می شود باشد چون در این نام اهورا مزدا خردانا وجود ندارد
تا اینجا متوجه شدم که معنی نام خر دانا که کوتاه شده اش خدا می شود مربوط به اهورامزدا نیست
در اینجا پیش خودم یک جمع بندی کردم و در این جمع بندی به تمامی ایران تفکر کردم و سنجیدم و پیش خودم گفتم که این خر دانا مربوط به یزد و یزدان نمی شود و باز فکر کردم متوجه شدم که این خر دانا مربوط به ایزدیان عراق و قمست غرب ایران هم نمی شود باز فکر کردم سنجیدم و مقایسه کردم متوجه شدم که این خر دانا و دانشمند و مهربان و عاقل و خردمند مربوط به عربستان الله ای که نام الله تشکیل شده از قطعات نظامی چون شمشیر و نیزه و قطعات نظامی دیگر است نمی شود و باز فکر کردم و سنجیدم و دانستم که این خر دانا و خردمند مربوط به مازندران اهورایی که به معنی ابر و هوا را مزه داد نمی شود باز فکر کردم که آیا این خر دانا و دانشمند و مهربان و عاقل و خردمند و باشخصیت و آقا مربوط به شیراز یا اصفهان یا خراسان یا بقیه نقاط ایران در کجا می شود بعد از این سنجش ها بیادم آمد که ترکان از قبل همیشه همدیگر را به ترکی اشک و به فارسی یعنی خر معنی می شود می نامند و چون از قبل می دانستم که ترکان همدیگر را خر به معنی بزرگ و عاقل و دانا و دانشمند و مهربان و خردمند و باشخصیت و آقا  می نامند در نتیجه فهمیدم که این خردانا مربوط به ترکان است و وقتی که فهمیدم دانستم که ترکان این نام خردانا را در طول زمان کوتاه و مختصر کرده و خدا می نامیدند و به جای لقب خر دانا به قدرت جهان نام خدا را بر او لقب دادند و اینگونه به معنی نام خدا در نزد ترکان پی بردم که معنی نام خدا نزد ترکان اشک و در معنی فارسی خردانا می شود و ترکان یکدیکر را همیشه اشک یا به فارسی همان خر می نامند    
می دانم که تو خواننده که این داستان را می خوانی ناراحت می شوی چون تو می خواهی آنچه را که در دنیا ایده ال تو است و تو او را می پرستی او را عجیب و برتر از هرچی بدانی و او باید حتما نزد تو موجود مخصوص و خاصی باشد که بیشتر از هرچه دیگر غیر قابل شناخت و بر تر از تمامی داخلی دنیایی چیز دیگری که در عقل نگنجد باشد
حالا که نوشتم و معنی ساده و حقیقی و قابل فهم شد شما ناراحت شدی و جواب را نمی پذیری و جواب را توحین می دانی
اما واقعییت را باید پذیرفت چرا که در قدیم موجودات خیلی پیشرفته و متکاملترین و برتر در جهان را خر که مشتق آن خردمند می شود لقب می دادند
چون آنوقت در قدیم خر برتر بود ولی حالا آدم برتر شد
حالا که ثابت شد که کی خردانا خردمند که مخفف اش خدا می شود است پس می دانیم که من خر نیستم چون من ترک نیستم و من اهورامزدایی مازندرانی هستم


اقرار می کنم
وقتی خردسال بودم برایم تعریف کرده بودند که معنی خر یعنی آقا می شود آیا برای شما هم تعریف کرده بودند
و من این داستان را بر مبنای آن تعریف نوشتم

باز هم هست که بنویسم
فکر می کردم که داستانم در اینجا به نتیجه رسید و بیشتر نیست که بنویسم اما یادم آمد
چون یادم آمد ادامه را می نویسم

تا اینجا که داستانم را نوشتم یادم آمد که گفتند خدا تکامل آدم را بمانند خودش در آورده ولی خدا در تکامل اش آدم کامل است و ما آدمهای دیگر تکامل امان محدود است
و من در اثبات این موضوع ابتدا نام خدا را تجزیه می کنم که می شود خ و د و ا و اگر خدا آدم کامل است او در معنی می شود که او خود خود آدم می شود و به این جهت اگر در تجزیه نام خدا در بالا بنگریم در تجزیه نام خدا ما خ و د را در ابتدا  نام خدا داشتیم واین خ و د در مقایسه اثبات شده با نام خود آدم در بالا میزان خ و د برابر خود معنی می دهد و ا باقی مانده در آخر تجزیه نام خدا در مقایسه معنی اثبات شده در بالا ما میزان حاصله آدم را معنی کرده بودیم پس در اخر نام خدا ما میزان ا یعنی آدم را داریم و حاصل خود و آدم بدست آمده را پشت سر هم می نویسم جواب می شود خود آدم یعنی خدا خود آدم معنی می شود
اما این آدم چگونه موجودی می شود برای یافتن جواب ابتدا در مورد ساخت دیجیتال هوشیار می نویسم یعنی مدارات دیجیتالی مدارات خطی هستند و از قطعات خطی  مدارات خطی در ساخت خطی درست شدند که آدم نامیده نمی شوند چون خدا آدم است اینگونه مدار نمی شود
اما چون مدارات سازنده آدم از قطعات کروی در اتصالات کروی ساخته شده اند به این خاطر آدم توانایی اش را دارد که یکباره و یکجا در مقایسه تمامی مدارات سازنده اش حاصل می گیرد و بدینگونه آدم هوشیار است و به این روش مدارات با قطعات کروی در دنیا بوجود آمد و ما موجود بوجود آمده  از مدارات کروی را آدم می نامیم
و چون تا اینجا در تجزیه اول نام خدا به معنی خردانا شده بود و در تجزیه دوم نام خدا به معنی خود آدم می شود از حاصل این دو معنی در اسم خدا ما خردانا خود آدم می شود را نتیجه گیری می کنیم
که در قدیم این خردانا که خود آدم می شد در مدارات کروی اش هوشیارترین در دنیا بوده که آقا نامیده می شد
تا اینجا با اثباتهایی که انجام شد خدا خود آدم می شود که در معنی این خود آدم خر دانا می شود که این خر دانا طبق توضیحاتم تا اینجا از ترکستان می باشد
با توضیحاتی که انجام شد ما موجودات درون دنیا را به دو دسته تقسیم می کنیم
دسته اول تمامی موجودات با مدارهای کروی که در ساخت اشان از قطعات کروی درست شدند و اینگونه ساخت مدارات کروی روش ساخت ما آدمیان است و حاصل این ساخت را ما آدم می نامیم و ساخت خدا که خردانا معنی می شود در این دسته در ساخت کروی است توجه داشته باشیم که خدا که خر دانا است این خر دانا گونه ای آدم است و تکامل اش در دسته آدمیان کامل است ولی آدمهای دیگر در اینگونه مدارات کروی تکامل ساختشان محدود است
دسته دوم تمامی موجودات با مدارات خطی که در ساختشان از قطعات خطی درست شدن را ما روش ساخت دیجیتالی می نامیم که این مدار دیجیتالی هم در مقایسه با نحوه کارشان با مدارات کروی کار مشابه انجام می دهند اما اتصالات اشان گوناگون است و اینگونه مدارات در درون دنیا گسترده است


                                        خرد آدمی
بارها در زندگی ام شنیدم که گفتند خرد آدمی و خرد را عقل و دانایی و توانایی فکری می پنداشتند اما من همیشه فکر می کردم که خرد آدمی چه ربطی به هوش و ساخت مغزی ما دارد تا آنکه من این داستان را نوشتم و در آخر این داستان دانستم که چرا  در قدیم خر را دانا و با فهم و با شعور و مودب و باشخصیت و آقاترینها در جهان می نامیدند
در اینجا برای ریشه یابی و رسیدن به جواب صحیح من تصمیم گرفتم که ابتدا لغت خرد آدمی را تجزیه کنم تا بتوانم به منظور و معنی نام خرد در آدمی دست پیدا کنم
و در تجزیه نام خرد آدمی من ابتدا خرد را به خر و د تجزیه کردم طبق توضیحات قبلی ام در همین جزوه ما معنی خردر تجزیه نام خرد را می دانیم که همان خر می شود اما معنی د در آخر نام خرد را جستجو کردم و یافتم که معنی د در آخر نام خرد مخفف دانا می شود که اگر این دو معنی حاصله از نام خرد که خر و دانا می شود را بدنبال یکدیگر بنویسیم حاصل اش می شود خردانا
در اینجا متوجه شدم که خرد کوتاه شده نام قدیمی و پر ارزش خردانا است
و در قسمت دوم جمله خردآدمی ما لغت آدمی را داریم که به معنی خود آدم می شود
در نتیجه از توضیحات داده شده در بالا ما به حاصل لغت خردانا و لغت خودآدم دست یافتیم
و به جای حاصل خر دانا و خود آدم که در بالا بدست آوردیم می توانیم کوتاه شده خردانا و خود آدم را بنویسیم که می شود خرد آدمی    
به این خاطر است که از قدیم همیشه بدون آنکه بدانیم همدیگر را در ارزشهای برتر در میزان خردانا که در وجود خود آدم است می خواندیم و همدیگر را به خرد آدمی یا همان خر دانا که خود آدم است و معنی اش خوب و با شعور و دانا و هوشیار و فهمیده و دانشمند و با ادب و باتربیت و خردمند و باشخصیت و آقا می شود نسبت می دادیم
و امروزه آنچه که برایمان در معنی نام خرد آدمی از قدیم سوال بود در جواب درست و به درستی می دانیم که معنی  خرد آدمی  آدم خردمند یا خرد آدم یا خردانا یا خردانا آدم کامل  است می شود که در سادگی ما خرد آدمی می نامیم
و حالا که جواب را دانستیم به قدیم فکر می کنم که مردم چگونه سنبل همه بهترینها را خردانا می دانستند ولی می دانم که شما با خردتان خواهید توانست که بدانید چرا اهل خرد هستید و خرد آدمی در شما چگونه است
مواظب باش که عوضی نروی وگرنه تو چاله بعداش هم در چاه می افتی


چگونه خر آقا شد
اما چرا خر را آقا می نامند
در بررسی اول نام خدا ابتدا به نام خر دانا رسیدیم
در بررسی دوم نام خدا به نام خود آدم رسیدیم
و در بررسی سوم نام خدا به صفت خرد آدمی دست یافتیم
اکنون بررسی چهارم را در مورد خر در میزان آقا انجام می دهم
اگر توجه کنیم نام خدا از تجزیه میزانهای خ و د و ا درست شده است چون از قدیم خر را آقا می نامیدند نسبت به این ارزش آقایی خر در قدیم من میزانهای حذف شده مناسب را در نسبت معنی در تجزیه بالا قرار می دهم که حاصل اینگونه می شود
ابتدا در تجزیه نام خدا که خ و د و ا می شود من میزانهای خ و د را به جمله در می آورم و جلوتر در همین جزوه در ارزش گذاری میزان خ و د من معنی نام خود را حاصل گرفته بودم
اما میزان الف را در آخر نام خدا می نویسم که با اشاره به آقا نامیدن خر در قدیم نزد ایرانیان من در معنی بدنبال میزان الف پسوند قا را اضافه می کنم که می شود آقا و حاصل مجموع این میزانهای بدست آمده را بدنبال هم می نویسم که می شود خود آقا پس در اینجا ما به سه حاصل از نام خر دست پیدا کردیم که در خر صدق می کند
نام اول خر یعنی خردانا است
نام دوم خر یعنی خود آدم است
نام سوم خر یعنی خود آقا است
پس مجموع این نامهای خر که در خریت صدق می کند شامل خر دانا که خود آدم شده خود آقا است
از این توضیحات انجام شده بنظر می آید که مفهوم دانسته شد و اکنون  راز آقا بودن خر یا دانا بودن خر یا آدم بودن خر را که همگی حاصل از نام خرد آدمی است و از قدیم به ما ارث رسیده را می دانیم
شما را به آقاییتان در حداکثر خریتتان می سپارم
شما را به آقاییتان که از سرچشمه خرییتان است می سپارم
باشد تا زنده هستی خرد آدمی با شما باشد

دینی نباش علمی باش
در دینی نباش علمی باش یعنی هر آنچه که به شما گفته یا بر شما روا می شود قبل از انجام ابتدا شما در روش درست علمی در دانایی معلومات مدرسه ای یا بالاتر خود آن گفته یا عمل را تحلیل و بررسی و مقایسه کنید تا جواب درست را در منطق خود بیابید چون در دین تحلیل و بررسی و مقایسه علمی وجود ندارد هرگز برای جواب به دین نادانی در غلط ها رجوع نکنید         
نتیجه
برای اینکه این داستانی را که من می نویسم خطری برایم نداشته باشد می نویسم که چون از ملایان  شنیدم که خدا به ملا نقل کرد و به ملا گفت که خدا آدم را به مانند خود آفریده ولی خدا کامل است و آدم محدود است اینگونه در تحلیل معنی می شود که خدا از همان مداراتی درست شده که آدم از همان مدارات درست شده است به این علت چون او آدم کامل است اسم خود را خدا به معنی خودآدم که خر دانا که خود آقا می شود نامید چون ما هم از همان قطعاتی کروی که خود آدم کامل درست شده است درست شدیم  به این علت ما آدمیان دوپا هم در توانایی های محدودمان نوعی آدم محصوب می شویم  و موجودات دیگر چون حیوانات هم که هر کدام از قطعات کروی در مدارات کروی درست شدند را با نامهای گوناگون دیگر بعنوان نوعی از آدمیان می شناسیم و در نتیجه ما همه این نوع موجودات ساخته شده از قطعات و مدارات کروی را آدمیان نامگذاری کرده و از مطالب نوشته شده تا اینجا ما می دانیم که تمامی موجودات حاصل از قطعات و مدارات کروی که شامل آدم از نوع خردانا و آدم از نوع جانوران دوپا و آدم از نوع چهارپایان و آدم از نوع پرندگان و آدم از نوع آبزیان و ……. می شود را آدم دانسته و آدم نامگذاری می کنیم
برای یادآوری و فهم بهتراین توضیح داده شده را یکبار دیگر می نویسم خردانا و آدمها و چهارپایان و آبزیان و پرندگان همه درست شده از نوع مدارات کروی هستند که این نوع ساخت از مدارات کروی را ما آدم می نامیم و آدمها در دسته و نامهای گوناگون می شوند از جمله آدم خردانا و آدم دوپا و آدم حیوانات چهارپا و آدم از نوع پرندگان و آدم از نوع آبزیان و …...که هر کدام از این دسته بندی موجودات در مدارات کروی نام مناسب متفاوت خود را دارند
و همین قانون توضیح داده شده تا اینجا در میزان و ساخت مدارات دیجیتالی هم در دنیا صدق می کند یعنی مدارات دیجیتالی خطی هم به مانند مدارات کروی عمل می کنند اما روش درک این مدارات تحلیل از آنچه که هست می باشد ولی درک آنچه که است را در خود درک نمی کنند اینگونه مدارات فقط تحلیل و مقایسه و در آخر جواب حاصل از پردازش را بیان و عمل می کنند
حالا راضی شدید که جواب سوال همیشگی اتان را در دنیا یافتید اگر هنوز مطمئن نیستید و تصور غلط دارید که جوابتان را نیافتید بروید به تمامی ساختهای فکری دانشگاهی در رشته فنی در دنیا در علم و دانایی بیشتر بگردید و تحقیق کنید تا جواب مناسب به میل اتان شود که اگر شود همین جواب می شود که من برای شما از درون دنیا استدلال کردم می شود
در جایی که متولد شدم یک سمت کوه بود که ما دشت صاف نداشتیم و طرف دیگر دریای پهناور بود که در آن دید وسیع داشتیم و در بچگی چند ساله بودم پرسیدم که پایان دنیا در آن دور دورها که آسمان به دریا رسیده است آنجا آن دور دورها دنیا پایانش است گفتند نه و در ادامه گفتند که دنیا گرد است هر چه که مستقیم بروی باز به این نقطه که اکنون در آن هستی می رسی
و این جواب را برای شما دارو می کنم که بدانید که اگر حرفهای تحلیلی ام را که نوشتم باور نکنید و برای جواب در دنیا بیشتر بگردید و وقتی کامل گشتید سر  انجام دوباره باز در این نقطه که جواب من است و برایتان نوشتم بر می گردید علت اش هم چون دنیا کروی و گرد است اگر باور ندارید شروع کنید به جستجو
پس در آخر من که بدنبال جواب قانع کننده برای سوال همیشگی ام بودم به آن جواب قانع کننده درست برای سوالم رسیدم و جواب را دانستم که خدا مشتق شده از خردانا و خر دانا مشتق شده ازخود آدم و خود آدم مشتق شده از خودآقا  است ومحل اش هم در ترکستان است
پس تا اینجا که در استدلال هایم  نوشتم در مقایسه با تمامی توضیحاتم من اینگونه نتیجه می گیرم
خ د ا شامل سه معنی می شود که این سه معنی متکمل یکدیگرند
معنی اول شد خردانا
معنی دوم شد خود آدم
معنی سوم شد خودآقا
که از ارتباط این سه معنی با هم حاصل زیر بدست می آید
که این حاصل بدست آمده می شود خردانایی که به اندازه آدم آقا است
پس معنی اسم خدا خردانایی می شود که این خردانا خود آدم بسیار متکامل است که در بسیاری آقایی اش خود آقا نامیده می شود  و می شود این جمله با همین معنی را اینگونه هم گفت یعنی خر کاملی که از نظر شخصیت به پای آدمی  که داناترین و آدمترین و آقاترین دنیا است می رسد
خر
ابتدا خم کران بود بعد خرکران شد و اکنون چمکران است
روزی در دشتی قدم می زدم توی حال و صفا به اطراف می نگریستم و لذت می بردم و می رفتم در حال رفتن به خرد خود فکر می کردم و با خود حال می کردم  تا آنکه صدایی شنیدم بی تفاوت به صدا باز قدم زنان رفتم و به اندیشیدن در خرد خود ادامه می دادم بار دیگر به تکرار شنیدم که می گفت عرعر و با فاصله گفته شد عروای و عرآی از این صدا خر خنده ام گرفت و می خندیدم و قدم زنان در حال و صفا رفتنم را ادامه می دادم و همانطور که به رفتنم ادامه می دادم و به مناظر اطرافم می نگریستم بار دیگر صدای بلندتر عرعر شنیدم که این بار صدای ناله بود که می گفت عرآی وای عر و آی آی و چند بار این صدای ناله تکرار شد کنجکاوانه به اطراف نگریستم کسی یا چیزی را ندیدم برای جستن مکان صدا به آن اطراف که صدا از آنجا بود رفتم باز شنیدم  که ناله با صدای بلند می گفت عرعر عرعر عروای عرآی به سمت آن صدا به جلو قدم نهادم به چاله ای رسیدم گفتم کی هستی گفت عرعر عروای عروای آی آی در تکرار پرسیدم کی هستی باز به تکرار از درون چاله صدای ناله در آمد که می گفت عرعر وای وای تعجب کردم که اینجا چه جایی است اطراف را دیدم تابلویی را مشاهده کردم که بر آن تابلو نوشته بود چاله چمکران گفتم ای عرعر در درون این چاله چه می کنی رفتم به اطراف طنابی را پیدا کردم در حین آوردن طناب شاهد بودم که بادی وزید و عکس ملایی که بر تابلویی در فاصله ای از چاله چمکران بود را آن باد با خود برد و آن عکس به درون چاله چمکران رها شد و آنگاه که عکس ملا به چاله چمکران می شد عرعرهای متمادی بیشتر می شد و تعجب کردم که چرا وقتی باد عکس ملا را به درون چاله کرد خر در چاله از آن عکس وحشت کرد و ناله عرعر و شیون و ناله بیشتر کرد فهمیدم که پشت این ماجرا ملایی خود را از دید دیگران در خفا کرد طناب را به درون چاله انداختم و طرف دیگر طناب را به درختی که در نزدیکی آن چاله بود پیچاندم و طناب را در چاله به عمق بردم و طناب را به کمر خر کردم سپس رفتم طرف دیگر طناب ان طرف را که بر درخت پیچانده بودم را آهسته و آهسته در دشواری می کشاندم تا خر را بالا کشیدم و وقتی خر را از چاله به بالا آوردم و سم خر بر زمین شد خر دوید و با دویدنش رفت به سمت تابلوی چمکران که در آن مکان بر زمین بود و خر خود را به پایه تابلو می مالاند و عرعر می کرد و بر آن تابلو عکس ملا بود و خر عکس را با دندانش پاره پاره کرد و آن را جوید و بعد از جویدنش آن عکس ملا را که پاره پاره و تیکه تیکه شده بود بر زمین پرتاب کرد و خر بی قرار پا گذاشت به فرار و من از این عمل خر متوجه شدم که پشت حقه امام تراشی در چاله چمکران ملایی قرار دارد که آن ملا حقه امام تراشی خود را از دیگران مخفی نگه می دارد و آن ملا خر را دانسته به درون چاله انداخته بود تا از خر در چاله کاسبی کند ولی من دانسته خود از حقه ملا را نزد دیگران افشا نکردم          

بعدها مدتها طبق معمول که مردم برای زیارت آن چاله به آن مکان می رفتند و بر درون آن چاله که نمی دانستند که روزی خری در آن چاله قرار داشت و اکنون هیچ خری در آن چاله نبود زیارت می کردند و به درون چاله ارزشهای مالی چون طلا و پول و نامه می انداختند و من هم زمانی در نزدیکی چاله اوضاع آن مکان را نظاره گر بودم تا اوضاع را از نزدیک کامل و درست بدانم و آن زمان که در نزدیکی چاله بودم مردم را می دیدم که به درون عمق چاله هدیه و نامه  می فرستند و بعد از آنکه از آن مکان به دوری رفتم می شنیدم که ملا چاله چمکران را  به دروغ چاه چمکران نزد مردم می خوانده و آنچه که در درون چاله بود را مشکل گشاه  برای آرزوهای مردم می نامیده و به دروغ درون چاله را اینگونه به مردم معرفی می کرده که درون چاله آرزوی کامیابی دوباره برای آنانی است که در نا امیدی ها شدند
و من هم هر بار که مزخرفات ملا را از برای  آن چاله  می شنیدم می خندیدم و از خنده روده پر می شدم  و به مردمی می خندیدم که چطور آن مردم نمی دانستند که عبادت خری مقدس در چاله ای را می کنند که ملا در چاله خر کرده بود و باز بیشتر به مردم می خندیدم که من آن خر مقدسشان را از درون چاله رها کرده بودم و چاله خالی از خر عبادت مردم شده بود و دیگر از آن زمان به بعد در روزگار هرگز خر مقدس در چاله مقدس برای عبادت مردم نبود و مردم چاله بی خر را عبادت می کردند
چون این مبحث خر و بعدها چاله پرستی دیگران برایم تفریح و خنده دار شده بود برای تفریح بیشتر گاهگاهی به آن مکان چاله چمکران می رفتم و به مومنان خر و چاله پرست می خندیدم و باز بیشتر از کار مردم می خندیدم که چطور مردم می توانستند خرپرست باشند که  برای پرستش خر در چاله به آن مکان می آمدند و چون دیگران از ماجرای خر در درون چاله با خبر نبودند و اکنون که خر در چاله نبود برایم جالبتر بود که چگونه روزگاری مردم درون چاله ای را می پرستیدند که در آن چاله خر بود اما اکنون که آن چاله را پرستش می کنند چاله بدون خر را می پرستند این تفریح من تا سالها ادامه داشت تا روزی مردم شروع به غر غر و نارضایتی کردند که چرا از درون این چاله خبری نیست و چرا درون چاله همیشه ساکت است اعتراض زیادتر و بیشتر شد و این اعتراض به گوش ملا رسید و ملا تصور و گمان کرد که آن خر در چاله مرده است و برای نظاره و اطمینان او به سر چاله رفت وقتی ملا به ته چاله نگریست دید که خر در چاله نیست او فهمید که کسی خر را فراری داده و ملا دانست که جز ملا کسی دیگر هم غیر از ملا از ماجرای خر در چاله با خبر است ملا مدتها در جستجو بود تا آن دیگر را که دانا به حقه ملا شده بود را بیابد اما نیافت و اعتراض مردم بیشتر و بیشتر شد و در این مدت من هم گاهگاهی برای تفریح و خنده و سربسر گذاشتن دیگران به آن مکان می رفتم تا ببینم که نتیجه این ماجرای اعتراض مردم چه می شود و ملا از برای خفه شدن اعتراض مردم در ناچاری مجبور شد که باری دیگر کره خری دیگر را به درون چاله بیاندازد همین هم شد روزی دیدم در سکوت ملا کره خری را با خودش به تنهایی به آن مکان آورد و برای آنکه مردم کره خر را نبینند و ندانند ملا بر کره خر لباس ملایی پوشانده بود و ملا آن کره خر را به سمت چاله برد و طنابی را به دور کمر کره خر پیچاند و آن طرف دیگر طناب را به تنه درخت کرد و طناب از فاصله کره خر تا درخت حدود یک و نیم متر اضافه بلندتر بود و ملا طناب را به تنه درخت گره زد سپس آمد به نزد کره خر و کره خر را حول داد به سمت چاله و کره خر گرفتار در چاله شد و بعداش ملا سید موسوی رفت طناب را آهسته آهسته  از سمت درخت به سمت چاله شل کرد تا کره خر کاملا به ته چاله رسید و اینگونه سید موسوی کره خر را به درون چاله انداخت و بعد از انداختن کره خر در درون چاله ملا با یک دستش عمامه اش را نگه داشت تا پایین نیافتد و با دست دیگر دامن اش را بالا آورد و پا گذاشت به فرار اما طنابش را فراموش کرده بود با خودش ببرد و طنابش نزد چاله باقی مانده ماند  
و من که متوجه ماجرای ملا و خرش وچاله اش شده بودم روزی تصمیم گرفتم که حقه ملا را افشا کنم تا مردم خوش دل و خوش اندیش راز این حقه و عمل ملا و خرش و چاله اش را بدانند و در گذشت روزگار افشاگری من نزد مردم بر مردم انجام شد آنگاه که راز و حقه ملا و کره خرش در چاله اش را مردمان دانستند نخواستند باورکنند و باز به کنار آن چاله می رفتند و پول و طلا و نامه و گنج بر سر و تن کره خر درچاله در پرتاب می زدند و کره خر هم آه و ناله و شکوه می کرد و این گذشت تا کره خر بزرگ شد و خر شد و خر هم پیر شد و مرد و ملا هم عمرش تمام شد و بچه ملا ملا شد و بچه ملا ملا شده خر مرده را از چاله بیرون آورد و کره خری دیگر را به همان روش که پدر این بچه ملا عمل کرده بود به درون چاله حول داد و کره خر به درون چاله پرتاپ شد و در استمرار مردم همه و همیشه بر سر و پیکر کره خر پول می انداختند و در انداختن پول بر پیکر کره خر در چاله مردم پول را محکم به سر و کله و بدن کره خر می کوباندند تا نظرشان انجام شود و این آرزویشان که آنگاه که می میرند و نابود می شوند و دیگر وجود ندارند به بهشت که وجود ندارد بروند ولی ما در عمل می دانیم که نتنها نذر این مردم معتقد انجام نشد و هرگز به بهشت نرفتند بلکه این مردم در گذشت زمان در فکر اعتقادی اشان در خر پرستی به اندازه ارزش و میزان کره خر و خر و چاله شدند
و در استمرار زمان همانطور که کره خر رشد می کرد و خر می شد این مردم هم در ادامه عبادتشان بر کره خر در چاه و رشد کره خر به خر خرتر می شدند اگر باورتان نمی شود بروید به جوامع چمکران که اکنون در افشاگری ام در رسوایی خر کران شد در آنجا به آن عبادت کنندگان بنگرید که اگر آن جامعه در آنجا قبلا کمی بهتر یعنی کره خری بود امروز از رشد آن کره خر به خر جامعه در آن مکان به خریت کامل  رسیده وامروزه آن جامعه به جامعه خرکی کامل بدل شد
مشورت
اگر هرچه را که ما در زندگی نظاره گرش باشیم باید عاملی در خلق آن مورد وجود داشته باشد به این علت اگر ما چاه خرکران داریم عامل ایجاد کننده اش هم خودش باید خر بزرگ باشد تا آن خر بزرگ آن خرکران را به مردم تجویز کند علت وجود خرکران نیاز مردم به خرپرستی است و ملا هم از نظر شغلی و مالی نیاز دارد که مردم به اندازه خریتشان خر پرست باشند ومن اسم این خر بزرگ را سید موسوی ملای خرکی نام گذاردم
و تا آن زمان که من در افشاگری به مردم از راز کره خر در چاله نگفته بودم مردم ماجرای خر و کره خر را نمی دانستند و وقتی که من راز ملا و خرش را نزد مردم در افشا گفتم و مردم دانستند زمانی بود که  کره خر خر شده بود و بعدها در سیر گذشت طولانی تاریخ از روی دلسوزی آن مردم آن خر را از چاله خارج کردند و مردم از برای این خیانت خر بزرگ سید موسوی بر کره خر در چاله آن مردم به خر بزرگ سید موسوی اعتراض کردند ولی سید موسوی کک اش هم نگزید
در رازها و نیازها اگر این بار عبادت مردم خر بود عبادت بعدی اشان چه خواهد بود
شاید هم عبادت بعدی مردم الاغ شود کی جز ملا آینده عبادت مردم را می داند شاید هم عبادت بعدی مردم میمون یا سوسمار یا شتر یا عقرب و مار شود
این بستگی دارد که سید موسوی خرکی در آینده چه را عبادت مردم بگذارد تا مردم ندانند و نادانسته به آن عبادت کنند و آنگاه که بدانند سید موسوی خرکی در زیرکی برای آن مردم عبادت دیگر می سازد و مردم هم در صدا و عمل می گویند که ما نیازمند به دین و اعتقادات هستیم در واقع هر چه که عبادت و پرستش آینده مردم شود سید موسوی هم خودش همانگونه خود همان جانور مورد پرستش می شود
می خواهم در اینجا قبل از ادامه شما را به کله آدمیانه اتان بسپارم سپس ادامه را می نویسم
پرسیدند که کره خر و خر در چاله نیازمند به آب و غذا بودند نمی شود که کره خر بدون غذا زنده می ماند و در رشدش خر می شد
در جوابم افشا می کنم که خر بزرگ سید موسوی خرکی در شروع در خلوت شب به درون چاله نزد کره خر و بعدها خر می رفت و به کره خر و بعدها خر غذا و آب می داد ولی بعدها برای آنکه مطمئن باشد که کار او شک مردم بر او و کره خر و خرش نشود او از چند کیلومتر جلوتر در زیر زمین مسیری باریک را حفر کرده بود و از آن مسیر زیر زمینی به سختی به نزد آن کره خر و بعدها خر می رسید و به کره خر و بعدها خر آب و غذا می داد
ای مردم این راز از عمل ملا را که اکنون شما بعد از افشایم می دانید قبلا نمی دانستید که این خود ملا بود که از ابتدا حقه خرپرستی را بر چاله پایه گذاری کرده بود و او همیشه از این ماجرای کره خر و خر آگاه بود اما به مردم نمی گفت و مردم دچار شده به حقه ملا از این حقه ملا ناآگاه بودند و ملا از این ناآگاهی مردم سعی می کرد مردم را گمراه بدارد و در گمرایی آن مردم سید موسوی خرکی بر کول آن مردم سواری می خورد
حالا که مردم از طریق این افشاگری من راز حقه بازی سید موسوی را می دانند این مردم به راز چگونه ملا در حقه بازیهایش زیر عبایش تنبک دارد پی بردند
و اکنون که من این راز حقه بازی تنبکبازی ملا در زیر عبایش را برایتان اینگونه افشا کردم و شما اکنون چگونگی تنبک بازی ملا در زیر عبایش را تا حدودی بخوبی می دانید در گذشته شما این دانسته در مورد تنبک زیر عبای ملا را همیشه  به تکرار فقط می شنیدید و شنیدن شما سبب می شد که شما از ازقبل این راز ملا را تا حدودی بدانید و زیر لبانتان زمزمه می کردید و آهسته پیش خود می گفتید که چون ملا حقه باز است ملا از روی حقه بازی زیر عبایش تنبک دارد
اما بعد ها این تنبک بازی ملا در زیر عبایش که ابتدا فقط حرف و تئوری بود نزد مردم افشا و اثبات و دانسته شد و مردم دانستند که آن استنباط اشان از چگونگی حقه بازی ملا در تنبک بازی اش در زیر عبایش واقعیت دارد و درست و حقیقت است
اما اگرچه مردم در گذشته از تنبک ملا در زیر عبایش شنیده بودند و آگاه بودند و پی برده بودند که ملا زیر عبایش تنبک دارد ولی هرگز مردم تنبک مخفی شده در زیر عبای ملا را ندیده بودند و نمی دانستند که تنبک زیر عبای ملا چگونه است و اکنون که ملا نزد مردم افشای کامل شد شما مردم تنبک زیر عبا و چادر و دامن ملا را کمی می دانید و می شناسید و حالا که همه از این خفای ملا با اطلاعیم به آن متعجب هستیم که تنبک ملا عجب تنبک بزرگی هم است که ملا آنرا زیر عبا و چادر و دامن و عمامه گویی سرش با خود همیشه قایم کرده و به همراه دارد و آنرا فقط برای شادی خود می خواهد و ما از قبل مطلع نبودیم که ملا اینگونه در تنبک بازی همیشه تنبک زیر عبایش به همرایش است و آنگاه که حقه تنبک بازی ملا در زیر عبایش بر مردم آشکار شد و مردم حقه تنبک بازی ملا در زیر عبایش را دانستند متعجب شدند که چرا و چگونه این مردم همیشه در صحنه توی این مدت طولانی نتوانسته بودند از راز مخفی تنبک بازی و رقاصی ملا سر در بیاورند و چگونه از راز مخفی رقاصی ملا با خبر نبودند و حالا که برایتان افشا کردم و راز تنبک زیر عبای ملا را دانستیم می دانیم که تنبک چه است تنبک خر گنده ای است که ملا همیشه با خود در زیر عبا و چادر و دامن و عمامه گویی اش در خفا و دور از چشم مردم بطور مخفی با خود داشت و دارد و آن تنبک خر که ملا همیشه با خود در خفا بهمراه دارد زیادی خریت ملا است که ملا نه فقط در یک خریت بلکه در فراوانی خریتها ملا دربسیاری خر تو خرهای خریتی شده

مشاجره من با خر
چرا خر عادل نیست

خر به من گفت و من به گفته خر اعتراض کردم و اکنون این اعتراض را برای شما شکفته می کنم و این گفته ناعادلانه خر را برایتان افشا می کنم و می نویسم که خر نتنها به من بلکه به همه اینچنین گفت به دین مردم کاری نداشته باش دین مردم اعتقادات آنان است و اگرچه این اعتقادات دینی مردم سبب دیکتاتوری و کشتار و جنایت و ذجر و شکنجه و شکنجه و توحین و مردم آزاری و بی قانونی و بی ناموسی می شود و آزادی و حق انتخاب بر خود را از مردم صلب می کند و انتخاب شخصی بر زندگی مردم را از مردم می گیرد و یا اگر این دین مردان را به بردگی می کشاند و سبب تجاوز به زنان می شود و سبب مهاجرت و آوارگی مردم از دیار و خانه اشان شده و می شود که امروز ما درعمل  شاهد تاثیر تمامی این ناهنجاری ها در بدی ها از تسلط دین بر جامعه ها هستیم در تئوری به دین دیگران احترام بگذار من بی دین در عمل به دین دیگران احترام گذاشتم اما دینی ها به من احترام نگذاشتند
آیا در این بازی ناعادلانه زورکی و واپسگرایانه در ذجر و شکنجه من باید همیشه تسلیم و محکوم و بازنده باشم و احترام به عقاید دینی قرون وسطایی دیگران را ناعادلانه  بر خود رعایت کنم و بی احترامی عقیدتی دینی دیگران که سبب خسارت جانی و ناموسی و روحی من شد را بپذیرم
اگر حقه های ضد بشری را دینی ها اینگونه در حکومت ها و بین مردم ناعادلانه جاری می کنند من این خطاها و حقه ها و تزویرهای دینی ها را نزد مردم افشا کردم و می کنم
و اکنون ما مردم ماهیت دین و عبادت را که کره خر پرستی و نهایت اش را که در گندگی اش خرپرستی می شود را می دانیم
دیگر زمانی که بر من احترام بگذارند احترام می گذارم
چون دین و دینی در مرام اش به مردم احترام و شرف نمی گذارد من هم هر گز به دین شرف و احترام نمی گذارم
و چون از قبل می دانم که دینی ها در بدی ها بر نیکانند من هرگز در هیچ زمان دین و صحبت از دین را نمی پذیرم اگر من نیکو دین را بپذیرم و دینی شوم خاصیت دین است که آزادی و شرف خود و دیگران را ندیده گرفته و بر دیگران و جان و مالشان خواهم شورید  و اینگونه دین را افیون بر جامعه نیک بشری می دانم
اما دیگر صبر نمی کنم که ابتدا دینی بر من ضربه بی احترامی شود و بعد من بر آن عکس العمل دفع و سرکوب بگذارم
به این خاطر به مکتب نادانی و جبر و زور استبداد و توحین که دین می شود مشت محکم زده و بر آن می شورم
شما هم اینگونه کنید
اگر اینگونه در اعتراض بر نابسامانی ها نزد دینی ها بر خود عمل کردیم به همه ارزشهای انسانی احترام گذاشتیم
خاطرتان باشد هرکجا که دین در نادانی ها و آموزش دینی در نادانی ها روا شد در دفع و مبارزه با خسارتهای دینی در نادانی ها بر خود وبر مردم و اجتماع در کنار همان مکان دینی در نادانی ها مراکز علمی در دانایی ها برپا کنید
هر زهری پازهری دارد
هر ناچاریی چاره ای دارد
پادزهر بر دین بد علم خوب است
برای نابودی ناچاری دین بد ازپادزهر علم خوب استفاد کنید
برای زیست صحیح و برابر با طبیعت خود دنیا مرزها و ارزش های منطقی تحلیلی علمی که اثبات شدند را رعایت کنید
اگر این نکنید آن می شود که دیگر دیر می شود و دیر شود چاره ای نمی شود
برای آنکه در دنیا دچار آفت نادانی دینی نشوید همیشه هرچه را که در پندارتان پنداشتید در علم جستجو کنید و از دین گمراهی گمراه کننده گریزان شوید
اگر اینگونه همیشه درعلم در قدم شوید و دین در علم تحلیل شود آفت نادرست دین را خواهید دانست و آن آفتهای دینی را که از دین منشعب می شود را با ارزشها و یافتهای علمی اتان مداوا کنید
بجز این راه چاره راه چاره دیگری را آفریدگار در دنیای خود قرار نداد پس از این راه چاره آفریدگار که علم دانایی است در زودودن بیماری نادانی دین استفاده کنید و در روش علمی به دنیا و به خود خنده و شادی بنمایانید
چون علم در دنیا است و دنیا از علم است و علم پیکر و خود دنیا است خاصیت علم هست که دید علمی به دنیا شادی و امید بهتر در آینده را به ارمغان می آورد
که در نگرش دین به دنیا که دین در دنیا صدق نمی کند و در پیکر دنیا نیست و اینگونه دین ذجرو ناراحتی است
علم را در شعورت درست بررسی کن و شناخت آن ارزش علمی را در زندگی ات فعال کن و مواظب باش آنوقت که علم را در خود و زندگی ات فعال نکردی به سرنوشت از چاله در آمد و به چاه افتاد گرفتار می شوی
دانستن علم فقط کافی نیست بکار بردن علم ارزش است که انجام علمی پادزهر نابود کننده آفت نادانی دینی است
ای خر بدان که
آنچه که علم نداند دین نمی داند
و آنچه را که دین نداندعلم می داند
و  دین از دنیا که هیچ نمی داند علم می داند چون علم خود دنیا است
دنیا خود مدرسه علم است که دین در دنیا نیست و در دنیا جایی ندارد جز گروهی نادان دین کس ندارد

یعنی چون دنیا علم است دین نادان به دنیا هیچ دنیا نمی داند

سرنوشت
منافع مشترک ملا و خرش
سالها گذشت از خر فراری از چاله خبری نبود
ولی مردم دوباره شروع کرده بودند به بیان و عبادت موجودی که او را خردانا می نامیدند
عبادت و تکرار نام خردانا هم بعد سالها نزد مردم فراموش شد و مردم در عبادتهای خود دیگر از خر دانا نمی گفتند و به جای خر دانا نام خود آدم را به زبان می آوردند
این هم گذشت سالها قدیمی شدند و سالهای بعد جدید شدند و مردم در سالهای جدید بعدی دیگر هرگز نام خردانا را به زبان نیاوردند و خر دانا از ذهن مردم رخت بربست و فراموش شد و مردم در آن سالهای بعدی در عبادت و زندگی روزانه اشان نام خود آدم را همیشه به زبان می آوردند
عبادت مردم  بر خود آدم هم زمانی در زمان کهنه و محدود بود و بعد از آن زمان استفاده از نام خردانا یا خود آدم در نام بردن از سلطان جهان ممنوع شد و بکار گیرندگانش جرم سنگینی را متحمل می شدند و مورد خشم و اعتراض رهبر مومن قرار می گرفتند و برایشان تحدید جانی داشت
و نام بردن از سلطان جهان به نام خردانا یا خود آدم کفر و بی ارزشی به مقام آفریدگار محصوب می شد و رهبر دینی بزور مردم را در اجبار و تحدید می گذاشت تا مردم سلطان جهان را خردانا یا خود آدم ننامند  
و اینگونه از ابتدا  از روی حقه بازی ملا خر را در چاله قرار داده بود و مردم را وادار می کرد که خر پرست باشند و چون در گذشت زمان ارزش خردانا نزد ملا فراموش شده بود ملا نام خود آدم را برای عبادت و یاری از سلطان جهان در میان مردم رواج داده بود
و زمانی درازمی گذشت  و نام خود آدم عبادت و یاری مردم بود و در این مدت در سخن ملا و افکار مردم خود آدم ارزش جهانی برابر با سلطان جهان داشت و مردم برای اجابت خواستشان به نام خود آدم نذر می کردند و سفره نذری می انداختند و ملا در آن جمع در روزه خوانی از خود آدم می گفت
بعدها در گذشت زمان بار دیگر ملا علت بوجود آمدن نام خودآدم را در پرستش و عبادت فراموش کرد و شروع کرد به بد گفتن از سنت خودآدم پرستی و ملا پرستش هر موجودی به نام آدم را کفر می دانست و ملا تصور می کرد که سلطان جهان که ملا او را آفریننده جهان می نامید می بایستی موجودی برتر از خر دانا و خود آدم باشد
و اینگونه شد که ملا تازه فهمید ومثل همیشه در نادانی ها دهان باز کرد و گفت سلطان جهان و آفریننده جهان باید موجودی برتر از خر و آدم باشد و در معرفی آن موجود چون ملا نادان بود در نادانی اش می گفت نمی دانم که دنیا چه است ولی در طول زمان آن خر دانا که بعدها خود آدم نامیده می شد نزد مردم اسم عوض کرد و مردم سلطان جهان را در عبادتها و تمنا در یاری هایشان از آن سلطان جهان او را خود آقا می نامیدند
در حقیقت نام خر دانا یا خود آدم و بعدها خودآقا لقب هایی بودند که ملا از ابتدا از خر خود در درون چاله دربین مردم رواج داده بود و در تکرار تعریف داستان خر نزد مردم برای یکدیگر آن خر در چاله در شهرت جهانی شده بود
و این هم گذشت زمانها قدیمی شده بودند و زمانهای بعدی جدید شده بودند و در گذشت این زمانها ابتدا نام خر دانا پرستش مردم بود و بعدها نام خر دانا در ارزش بیشتر نزد ملا و مردم جای خود را به نام خود آدم داد و این خود آدم هم درگذشت زمان زدوده شد و جای خود را به برتر از آدم که آدم نباشد به خود آقا داد و در بکارگیری این نامها در طول زمان و در تکرارها از دهان به دهان در افکار مردم از این نامها فاکتور گرفته شد و مردم در تکامل بعدی کوتاه شده خردانا که خدا می شود را حاصل گرفته بودند و این نام کوتاه شده خدا را دهان به دهان و در افکار خود و دربین یکدیگر جاری می کردند و اینگونه زایش نام خدا در تکامل های بعدی از نام خردانا و خود آدم و خود آقا متولد شد
حقیقت اصلی دیگری هم در بوجود آمدن نام خدا از کوتاه شده نام خردانا وجود دارد که اینگونه است چون مردم خرپرست بودند ملا مردم را تحدید می کرد تا مردم خر نپرستند و اگر مردم به حرف ملا گوش نمی کردند و خر می پرستیدند یا نام خردانا را به زبان می آوردند ملا آنان را تنبه سخت با اعمال شاقه می کرد به این دلیل برای آنکه ملا خرپرستی مردم را نداند و نفهمد و نداند که هنوز مردم خر دانا را می پرستند آن مردم به جای استفاده از تمامی نام خردانا از کوتاه شده نام خردانا که خدا می شد بهره می جستند
بدینگونه این خر توی چاله که من او را روزی در قدیم از چاله آزاد کرده بودم در طول زمان در خیالات ملا و مردم به خر آسمانی بدل شد که آن خر آسمانی مقدس و در تقدس مردم دیگر سم بر زمین نمی گذاشت و در خیالات و اعتقادات مردم آن خر آسمانی مقدس شد
باز مردم از من سوال می کردند ومی  گفتند بیشتر بنویس تا بدانیم که بالاخره سرنوشت خر چه شد
ولی من هم به مانند مردم از سرنوشت خر بیشتر نمی دانستم که خر چه شد
اما بعد از گذشت روزگار ملا گفت که خر پیام داد و در این پیام خر گفت که من خر دیگر سم بر زمین نیستم و در تفکر و خیالات کهنه باطل شما دیگر خر در چاله نیست و بدانید که خر مقدس شده و در آسمانها قدم می زند
گفتم ای خر بیچاره پس جان دادی و مردی که در آسمانها قدم می زنی و سم بر زمین نمی گذاری
ملا جواب داد که خر به ملا گفت و ملا گفته خر را نزد مردم کلام می کند و به مردم می گوید که خر آسمانی زنده  زنده در اسمان است و وقتی شما می میرید به آن دنیا نزد خر می روید بعد از این پیام خر دیگر خر پیامی نداشت
و این گذشت و بعدها دنیا تغییر کرد و دنیای بهتر قدیمی جایش را به دنیای بد خرکی بعدی داد
و این بود داستانی که خر ملا در چاله خرکران بود
این بود سرنوشت ملای خر و خرش چون ما نه ملا  و نه خود خریم دنیای ملا و خرش مسئله ما نیست و به ما هیچ ارتباطی ندارد و ما هم با ملا و خرش هیچ ارتباطی نداریم
اما چون ملا و خرش می خواستند که با دروغ بر گرده مردم سوار شوند من در افشای هر دویشان نمی گذارم که آن دو در دروغها بر مردم حاکم شوند به این منظور من در جواب به ملا  و خرش به ملا و خرش گفتم مزخرف گفتید چون دنیای دیگری وجود ندارد که خر بر آن سم نگذارد و اگر منظور ملا دنیا در گازها دنیای گازی باشد نمی شود که دنیای گازی باشد اما آدمها در این قرن دنیای گازی را نداند و یا نشود که در دانستن آن دنیای گازی تفکر کفاف نکند
به این خاطر من در جواب به حقه ملا اینگونه به ملا پیام دادم
ای ملای دروغگو و خر دروغگویش با هم سالها ساخت و پاخت کردید دروغ همدیگرتان را امر آفریدگار تبلیغ کردید تا مردم را گول بزنید و از طریق گول زدن مردم در آمد چاه چمکران را ترقی دهید و اینگونه شما در دروغها و کلاهبرداری ها شدید و مردم را به انحراف بردید تا درآمدتان از عبادتگاه های ساختگی اتان رو به فزونی رفت و بدینگونه خر ملا هم سهمیه بیشتری از این درآمد حاصله را از ملا می گیرد و همه می دانند که ملا و خرش در آمد حاصله از چاه چمکران را بین خود تقسیم می کنند و با هم این درآمد باد  آورده عبادتگاها را بالا می کشند و ملا و خرش این پولهای مجانی مردم را حق خود می دانند
سرانجام ملا به خرش علف می دهد و خر ملا به ملا پول و جواهرات تقدیم می کند بیچاره مردمی در نادانی
بعد از این افشگری ملا و خرش هم ملا و هم خرش دانستند که مردم به حقه و تزویر ملا و خرش واقف شدند و از آن تاریخ به بعد دیگر صدای دلخراش دینی اشان که باورهای مردم بود را مدتی بین مردم جاری نکرده بودند و مردم هم بدون آنکه به این رسوایی دینی یعنی حقه و تزویر ملا و خرش اهمیت  دهند همیشه می رفتند به سر چاله چمکران که آن چاله بعدها بعد از افشا و رسوایی چاله خرکران شده بود و به درون آن چاله خرکران پول و طلا و نامه آرزوها و طلب کمک از ملا و خرش می انداختند
و اینگونه شغل ملایی خرکی پر درآمدترین شغل های جهان شده بود و ملا و خرش سرمایه دار بزرگ دنیا بودند که ملایان همیشه هم بر سرمایه و هم بر فکر مردم حکومت می کردند
و اینگونه ملا و خرش همیشه با هم ساخت و پاخت می کردند تا آن چاله خرکران که امروزه چاه چمکران نامیده می شود برای هم ملا و هم خرش خوب و پر درآمد پیش برود و خر هم سهمیه خود را از ملا می گرفت و در این روش خر در شهرت جهانی شد و اینگونه دنیا هم به میل همه مومنان پیش می رفت
تشنه ام شد می روم تا نوشیدنی بنوشم
چون من از آبم و محتاج به آبم و همیشه آب در من به کاهش می رود برای جبران کم آبی بدنم باید آب بنوشم تا بتوانم کاهش آب بدنم را جبران کنم و چون آب دنیا است و من هم آب هستم من به این ارزش جهانی آب به اندازه تمام دنیا هستم و چون دنیا آب است و من هم آب هستم من به این ارزش آب به اندازه تمامی دنیا نیازمندم
و اکنون که کاهش آب بدنم را با نوشیدن آب گوارا جبران کردم ادامه رسوایی ملا و خرش را می نویسم
در ادامه این داستان ملا و خرش خر در اعتراض به ملا گفت توی ملا ارزشی نیستی و برای ارزش و معروفیتت از خر سوء استفاده کردی و می کنی
ملا هم به خر گفت ای خر ملا تو را در آقایی به شهرت جهانی رساند و تو را در جهان معروف وسلطان جهان کرد
و خر هم در جواب به ملا گفت ای ملای کونی گویی و از آن به بعد ملا کونی گو بر سر شد
و این جنگ ملا و خرش در جهان ادامه داشت و اکنون هم همانطور به مانند همیشه در خفا این جنگ و غرغر بین ملا و خرش ادامه دارد
اما واقعیت تزویر ملا اینگونه است که ملا در تزویر و حقه داستان خری ساختگی و غیر واقعی که وجود ندارد را در ذهن مردم برای مردم می سازد و آن را به رخ مردم می کشد و به این روش تزویری در حقه ملا از مردم بهره اجتماعی و اقتصادی می برد و ارزش اجتماعی خود را نزد مردم بیشتر می کند و ملا خود را پشت خری مخفی کرده که این خر ساختگی است و از طریق به رخ کشیدن این خر ساختگی ملا در شهرت جهانی شد
و چون دنیا در تکرار شد به این علت تکراری بودن دنیا سرنوشت ملا و خرش هم در دنیا تکراری شد برای دانستن بعدا سر نوشت ملا و خرش چه شد  شما را حواله می دهم که این داستان را تکراری از صفحه اول در تکرار بخوانید  تا همیشه سرانجام بی پایان ملا و خرش چه شد را بدانید

خاطرتان باشد که برای مبارزه با دین جهل و نادانی هر کجا که مراکز دینی برپا شد درست در کنارش مراکز آموزش علمی تحقیقی بنا و برپا کنید
نویسنده از غیب دنیای گازی آگاه است و با اجازه غیب دنیا در گازها این نامه را نوشتم

ملا و خرش همیشه خودشان را صرف دستوری می کردند و من این صرف دستوری ملا را برای شما افشا می کنم

ملای خری بودم                ملای خری هستم

ملای خری بودی              ملای خری هستی

ملای خری بود                ملای خری هستند

و من به ملا گفتم که این صرف دستوری تو در جو کنونی تغییر کرد و شد

من شورشم                  ما شورشیم

تو شورشی                 شما شورشید

او شورش است           آنها شورشند

اکنون همه شورشیم تا ملا نادان را برای همیشه نابود کنیم

گفتم ملا پس کدامش خدا است  ملا جواب داد که همه اش خدا است
همیشه ملا به همراه خریت اش می شود پس به من و تو چه که ملای خر نیستیم
پس کون لق هرچه ملا ما که ملا نیستیم تا اینکه خر باشیم
ملا خر است به ما چه
باز تکرار می کنم و به ملا می گویم که اگر ملا خر است به من چه

ملا دیگر بیشتر به مردم دروغ نگو که می میرید به دنیای دیگر نزد خر می روید
ملا گفت خدا خر است و خر به ملا گفت که خر خدا نیست
و ملا گفت چرا که خر خدا نیست
و خر به ملا پاپتی جواب داد که خر خودتی من خردانا هستم

پیش بینی
بعد از اینکه دینی های مومن این نامه مرا می خوانند دیگر خر را خر نمی نامند بلکه برای صواب بیشتر خر را الاغ می نامند
و در پیش بینی بیشتر می دانم که این تغییر نام خر از خر به الاغ سبب ناراحتی و پرخاش ترکستانیان از من خواهد شد                  

در اینجا می بایستی تحلیلاتی بررسی شود که مهم هم هستند اما چون این تحلیلات مورد سو استفاده ملا و نادانان مذهبی دیگر می شود من این قسمت را به میل خود سانسور می کنم        
حالا قبل از ادامه ابتدا چند عدد کلمات قصار بخوانید  
            
ملا سید موسوی گفت و از من خواست که گفته او را برایتان بنویسم و من هم طبق خواست او بدون هرگونه نظر شخصی هر آنچه را که او گفت کلمه به کلمه گفته او را برایتان نوشتم

ای مردم بیاموزید و یادتان باشد که همیشه بدانید خر که دانا شود خدا می شود

ملا همیشه گفت شیطان در زیر زمین است و ملا همیشه گفت خدا در آسمان است حالا ملای زیر زمین پرست به شما مردم می گوید چاه در زیر زمین را بپرستید ای ملت شما بگویید که در اصرار ملا در زیر زمین پرستی  کی در پرستش ملا در زیر زمین در چاه است آیا خدا است یا شیطان است
        
من با اجازه خدا نوشتم چرا تو دچار وحشت شدی واز خواندن می ترسی

هربار که خر را می بینم صدایش می کنم شخصیت و شخصیت نام خری بود که ملا همیشه بر آن سوار می شد
هربار که خر را می بینم به خر می گویم که ای خر تو چقدر مهربانی و مهربانی توی خر مرا به یاد خدای مهربان می اندازد

به جان شما قسم که وقتی خر را می بینم خر را شخصیت می بینم تو چطور

از شما می خواهم که این تحلیلات درست که انجام شد را بپذیرید و در زندگی و عادات روزانه اتان در انجامش کوشا باشید
از فریاد ما است که خر نادان آرزوی همه شد و اینگونه در خرد انقلاب 57 انقلاب خریت شد

در ادامه بیشتر در مورد شخصیت خرنر مقدس و بی شخصتی ملای ابنه ای نادان غیر مقدس را بخوانید تا بیشتر از واقعیت خر و ملایش بدانید
اما سر انجام ماجرای داستان خرنر مقدس و ملای ابنه ای چه شد ؟
خر نر به ملای ابنه ای و ملای ابنه ای به خر نر چپ چپ ذول زده بودند و از این ذول زدن خر نر و ملای ابنه ای به یکدیگر من فهمیدم که بین خر نر و ملای ابنه ای رابطه ای مخفی وجود دارد و همینطور که در فکر رابطه غیر اخلاقی بین خر نر و ملای ابنه ای بودم یکباره خر ماده آمد به نزدیک ملای ابنه ای و به سمت ملای ابنه ای جفتکی انداخت و ملای ابنه ای هم از ترس با یک دستش عمامه به شکل گو بر سرش را نگه داشته بود و با دست دیگرش چادر و دامن اش را به بالا آورده بود بطوری که شورت ملا پیدا بود و ملا پا گذاشت به فرار و خر ماده هم بدنبال ملا می دوید
و خر نر که لو رفته بود و ملای ابنه ای را از دست داده بود فریاد می زد و با عصبانیت هرچه تمامتر به همه می گفت عرعر و ملای ابنه ای هم در جواب به خر نر با فریاد می گفت اینقدر مرا با عرعرت نزد مردم افشا نکن که با این عرعرت همه از رابطه پنهان من و تو آگاه شدند و ملا با فریاد می گفت عرعر پیوسته افشاگرانانه تو سبب شده که من از نظر شغلی در مقام رهبری بر مردم و برمملکت و در حکومت بس در خطر بیشتر شوم یعنی درافشای لوات بین خرنر با ملای ابنه ای نزد مردم امکان داشت که ملای ابنه ای مقام رهبری اش بر مردم را از دست بدهد
همینطور که ملا ابنه ای با فریادش خرنر را نصیحت می کرد تا خرنر با عرعرش ابنه ای بودن ملا ابنه ای را افشا نکند همزمان ملای ابنه ای با سرعت هرچه تمامتر می دوید تا جفتک خر ماده به او اصابت نکند و اینگونه رابطه بین خر نر و ملای ابنه ای بعد از جدایی و طلاق خر ماده از خر نر ادامه پیدا کرد و در ازدواج مشترک بین خر نر و ملای ابنه ای ایندو زندگی مشترک بی پایانشان را با یکدیگر شروع کردند
سرانجام خرمقدس گفت خریت فراوان است اما همینقدر کافی است که خران از خریتهای خود بدانند
این ماجرای رابطه بین ملا ابنه ای با خرنر سالها گذشت تا روزی دیدم که ملای ابنه ای مرا چپ چپ می بیند و کپل زیر دامنش را در زیر دامنش می چرخاند و بعد با ناخن انگشت اش کمی به دامنش خاراند و مالاند و من فهمیدم که خرنر مرد و بقیه عمرش را به شما داده و ملای ابنه ای بدون خرنر نیازمند به نران دیگر شده بود و روی به نران دیگر آورده بود وقتی وضع جنسی نابسامان ملای ابنه ای را دانستم با فریاد در تحدید به ملای ابنه ای گفتم ای ملای ابنه ای گورت را گم کن و از نزدم دور شو و برو و دیگر به نزد من ظاهر نشو و ملای ابنه ای گورش را گم کرد و از من دور شد و به فاصله بیشتر در دوری از من رفته بود و من این خاطره بد ناهمگون را هرگز در زندگی ام فراموش نکردم تا برایتان ابنه ای بودن ملای ابنه ای را افشا کنم و حالا که افشای ابنه ای بودن ملای ابنه ای را  برایتان نوشتم من این خاطره بد غیر قابل تصور را همیشه به یاد خواهم داشت ولی شما هم خراب بودن وضعیت جنسی ملای ابنه ای را هرگز فراموش نکنید تا حال و روز ملای ابنه ای را همیشه همانطور که ملایان همه ابنه ای هستند را در خاطر داشته باشید
اگر شما به جای من بودید چه می کردید ؟ آیا درست شنیدم که اگر شما به جای من بودید ترتیب ملای ابنه ای را می دادید این انتظار برایتان هنوز دور نیست چون در هر محله مسجدی برپا است ودرهر مسجد محله ملا ابنه ای وجود دارد و چون تعداد ملایان ابنه ای در نسبت مساجد بسیار زیاد است تعداد ملایان ابنه ای برای همه کفاف می کنند و همه می توانند حاجت خود بر ملا را به مستجاب برسانند و چون سر ملای ابنه ای خیلی شلوغ است و مشتری برای انجام حاجت بر ملای ابنه ای زیاد است لازم می شود که ابتدا سر فرصت بروید به مسجد محله و با ملای ابنه ای محله صحبت کنید و از قبل از ملای ابنه ای محله اتان نوبت قبلی بگیرید حتما نوبت شما هم می رسد تا آرزویتان مستجاب شود ! الهی آمین ! یا رب العالمین !
اگر شما ملای ابنه ای را برای رفع حاجت خود می خواهید خودتان زحمت اش را بکشید به من چه !


!  از مقام خرمقدس چکیده ای از افتخارات خر پرستی خرکی متداول از خریت در شخصیت خر را در ادامه بخوانید  !
1- عین ملای خر چموشی
2- به این ملای خر چیزی بگو گفت ای خر باز یونجه ات زیاد شد
3- ای ملای خر خر باید حتما دم داشته باشد
4- ملا چقدر خری این چه کاری است که کردی
5- ملای خر این خریت چه است که انجام می دهی
6- بارها گفتم به توی ملای خر گفتم که این کار خرکی را نکن
7- ملا واقعا که خریتت را نشان دادی
8- ملای کره خر
9- ملای کره خر برو گم شو
10- ملا قبلا کره خر بود ولی حالا که بزرگ شد خر شد
11- کره خر که بزرگ شود خود ملای خر می شود
12- با چه ملای خری روبرو هستم
13- ای ملای خر می تونی خودتو به خریت نزنی
14- برو ای ملای خر جای دیگر جفتک بزن برای من روزه نخوان
15- ملا در نادانی اش فکر می کند که خیلی خر دانا هست
16- اروای کونت ای ملای خر فکر می کنی که دیگران خرند
17- بارها به توی ملا خر گفتم که این کار خرکی را نکن باز این خریتت را تکرار کردی
18- داناتر از توی ملای خر نادان هم هست
19- اگر ملا خر نبود که اینگونه نمی کرد
20- ای ملا اگر کمی هم آدمیت در تو بود اینقدر خر نبودی
21- اگر ملای عرب به پادشاهی رسد خر فرمانده جهان شود
22- باز یونجه ملای خر زیاد شد ملا بمانند خر جفتک می زند
23- چون ملا در خران است دنیا خر تو خر شد
24- ملا این چه کار خرکی در نادانی است که تکرار کردی
25- ملا این چه کار خر تو خر است که تو انجام دادی
26- گفتند ملا خر است
27- گفتند خر ملا است
28- گفتند فلان ملا دانشمند است گفت اودانشمند جامعه خران است
29- ای خر در میان این ملایان که می بینم تو آقایی
30- ملا در خریتت صدق می کند
31- ملا خر واقعا که خری
32- ای ملای خر خریت نکن او را ول کن
33- ای ملای خر خریت نکن به او کاری نداشته باش
34- ای ملای خر خریت نکن او را نکش
35- ملای خر خریت نکن بیا پایین
36- ملای خرخریت نکن او را نزن
37- ملای خر خریت نکن آهسته برو
38- ملای خرخریت نکن از آن بلندی نپر
39- ملای خرخریت نکن خودت را نکش
40- ای ملای خر خریت نکن به خودت صدمه نزن
41- فقط خر همچون کارهایی به مانند ملا  می کند
42- ملای خر را به کره ماه هم ببریم باز خر است
43- ملا باید مثل خر سیخت زد تا راه بروی
44- ای ملای خر جون بکن
45- ملای خر اینهمه درس خواندی هیچ شعور نیاموختی و مثل قبلت بمانند خر بی شعوری
46- ملای خر را به دانشگاه هم ببریم باز هم همان ملای خر است
47- این همه سال برای ملای خر پول خرج کردم و ملایی خواند اما ذره ای بیشتر از خر هم نشد
48- اینهمه درس خواند باز هم به مانند ملا همان خری که بود همان خر است
49- ملا خر خریت نکن برو پی کارت
50- ای ملا از خرهم  بزرگتر باشی باز هم خری
51- واقعا ملای خری چرا زدی
52- ملا خراون کله خرت را کمی راه بینداز
53- بعد از این همه زحمت همان ملای خری هستی که بودی هیچ بهتر نشدی
54- خریت ملا در کله اش است نمی شود کاری کردی
55- مگه کله خر خوردی ای ملا
56- ملا خر چشمان خرت را باز کن
57- ملا خر همینطور سراش را مثل خر پایین انداخت و رفت
58- ملا خر خودش را به خریت زد تا از محرکه در برود
59- ملای خرخودش را به خریت زد که بگوید هیچ نمی داند
60- ملا نادان خر خودش را به خریت زد تا از محرکه در رود
61- ای ملای خر جلویت را ببین
62- به ملای خرهووش هووش کردم تا ملا عین گوسفند به جلو برود
63- ملای خر احمق
64- ملای خر بی شعور
65- ملا خیلی خری بی شعورتر از تو ندیدم
66- ملا چیه باز مثل خر عرعر را انداختی
67- ملای خر احمق باز یونجه ات زیاد شد
68- بدون آنکه ملا فکر کند سراش را مثل خر پایین انداخت ورفت
69- فلانی خر واقعا آقاتر از ملاست
70- ملا مثل خر با شخصیت و آقا است
71- چطور خر به کسی آسیب نمی زند و آرام و مفید است  ملا جفتک زن هم همانگونه به مانند خر آرام و مفید است  
72- به خر می شود اعتماد کرد اما به ملا نمی شود اعتماد کرد
73- ما هیچ ملایی پر اعتمادتر از خر نداریم
74- خر مفیدتر از این ملای الاغ است
75- باز ملای خر دوباره مثل الاغ عرعر می کند
76- ملای خر مثل الاغ به خایمالی و عرعر افتاد
77- ملا به خر گفت عجب کیر خرکی داری
78- همه کارهای ملا همینطور خرکی و هردم بیل است
79- بچه خر روی بابا و مامان ملایت تمرکز کن
80 بچه ملای خر مگر نشنیدی که ارباب چه گفت
81- این بچه ملا عین بابایش همانطور خر است
82- ملا به خریت اش می نازد
83- خر فقط این نیست که عین ملا گوشهای دراز داشته باشد و عرعر کند
84- در میان این ملا یان خری که می بینم تو الاغ آقاتری
85- سرانجام ملای خر به جایی می رسد که دیگر صاحب خراش را هم نمی شناسد
86- آنقدر خر تو خر است که دیگر ملای خر صاحب اش را هم نمی شناسد
87- آنقدر خر تو خر است که دیگر معلوم نیست که صاحب این ملای خر کی است
88- خوب است که ملای خر دانشگاهی نشد
89- عوض اینکه آدم سوار خر شود ملای خر سوار آدم شد
90- آنقدر خر تو خر است که معلوم نیست که وضعیت مملکت ملا زده چکونه است
91- بیا بریم تا بر کول ملا خرسواری کنیم
92- مجلس خران ملایی
93- حکومت خرکی ملایی
94- ملای خر رهبر شود دانایان به حبس شوند
95- ملا خر نادان است
96- ملا آمد نزد مردم تا باز دوباره مثل خر جفتک بزند
97- این مملکت ملایی خرکی اداره می شود
98- ملا ی خر گفت اقتصاد مال خر است
99- مملکتی که بوسیله ملایان خر اداره می شود بهتر از این نمی شود
100- فلان ملا به بابای خرش رفته
101- ملا مقامش بالا رفت دیگر خر نیست بلکه ملا الاغ شده
102- در قدیم استبل خر را بیت ملا می نامیدند
103- از آنچه که دیدم و شنیدم دیگر شک ندارم که ملا واقعا خر است
104- باز صد رحمت به خر ملا که هیچ نمی فهمد از خر هم نادانتر و پست تر است
105- ملایان خر در جنگ حیوانات خر را به روی مین ها می فرستادند تا نابود شوند تا بر اثر نابودی خران خود ملای خر بی رقیب باقی بماند
106- شما بگویید آیا این ملای خر در خریت اش حتی به اندازه جرعه کمی هم از خر بالاتر است که نیست
107- خر خرد دارد که ملانادان زره ای از این خرد را هم ندارد
108 - باز خر به دیگران کمی رحم می کند اما این ملای بد مذهب به دیگران هیچ رحم و مروتی ندارد
109- اگر ملا بمانند خردانا شود جهان گلستان شود
110-  ملا خریتت را رها کن و از خر شیطان بیا پایین
111- ملا بر صندلی خریت اش خیمه زد
112- چقدر خری ای ملا باز هم که یونجه ات را با خود نیاوردی
113- الاغ دانا بهتر از ملای خر نادان است
114- ملایان خری را که من می شناسم آنقدر خر هستند که باید بر آنان پالان پوشاند
115- باید برملا پالان پوشاند چون خریت اش را نشان داد
116- آن ملا را که می بینی ظاهرش آدم است اما درونش یک خر است
117- مواظب ملای خر باش چون ملا خر چموش است و عادت دارد که جفتک بزند
118- ملای خر بی ادب  بی تربیت
119- ای ملای خر جلویت را ببین
120- ای ملای خر چرا لگت اش کردی
121- فلانی مثل ملای خر جلب است
122- ای ملای خر کمی آرام بگیر اینقدر از آن دهان کثیفت ار ار نکن
123- ملا کره خر بود بالاخره در آخر خود خر شد
124- خران نادان در مقام ملایی بر مملکت ما حکومت می کنند
125- وقتی عصبانی می شویم برای توحین به یکدیگر می گوییم خفه شو آن فک ملایی خر ات را ببند
126- چون خران یونجه را دوست می دارند برای خر سواری باید به ملایان خر حکومتی یونجه دهید تا به شما اجازه دهند که بر آن ملایان خر خر سواری کنید
127- باز یونجه ات زیاد شد ملای خر جفتک ننداز
128- ملایان خرفکر کردند که همینطور خرکی می شود مملکت را اداره کرد
129- هر خری که نمی شود رهبر شود که ملایان و نادانان خرشان رهبر شدند
130- ملای نادان خر که رهبر شد وضعیت آشفته مملکت از این بهتر نمی شود
131- ملای خر بمانند خر برای بارکشی خوب و مناسب است
132- این ملای خر باز دوباره آمد به مانند جد خرش عرعر می کند
133- می دانستید که خر دانشمند است ولی ملا به اندازه خر هم نشد
134- واقعا نشان دادی که ملای خری
135- ای ملا این کارهای ناشایست که می کنی از خریتت است
136- ملا اگر خر نبودی این کارها که در شخصیت آدم نیست را نمی کردی
137- چون تو آنقدر ملای نادان خری هستی که آن کارهای ناشایسته ات برازنده خریت و نادانی ات است
138- وقتی ملا خواست که به من دستور بدهد در جواب به وسط حرف اش پریدم و گفتم دسته خربه معنی کیر خر می شود
139- وقتی دسته بزرگ باشد به ملا می خندیم و به ملا حواله دست خر می دهیم و منظور از حواله دسته خر دادن به ملا یعنی حواله کیر خر دادن به ملا می شود
140- در جواب به جای خفه شو به ملا  در اطاعت نکردن از ملا به ملا حواله می دهیم و می گوییم دسته خر
141- سید ملا گفت عالی بود من در تمسخر لبخندی زدم و به سید ملا حواله دادم و گفتم دسته خر
142- وقتی که به ملا حواله دسته خر دادم ملا در جواب گفت آآآآآآآآآآآآآآآآآآخ جاااااااااااااااااان
143- اگر یکبار دیگر به ملا بگویی نادان خر همچین می زنم به دهانت تا خون از دهانت جاری شود
144- اگر یکبار دیگر به ملا  بگویی خر همچین می زنم تا دندانهایت بریزد توی دهنت
145- اگر یک بار دیگر به ملا بگویی خر همچین می زنمت تا کله ات به اطرافت بپاشد
146- هنوز نمی فهمی چقدر خری ! خر خود ملایته
147- خر و احمقهای چماق بدست ملایی
148- ای خران احمق چماق بدست نوچه ملا
149- خران سپاهی مزدوران نوچه ملا
150- مزدوران خر رژیم ملایی
151- سپاهیان خر مزدور رژیم ملایی
152- اگر خر نبودی که ملا نمی شدی
153- ای ملای نادان برو کمی درس بخوان تا از خریتت کم شود
154- از هر یک ملایی که درس بخواند و دانا شود یک خر کم می شود
155- از دست این ملایان بی شعور خر نمی شود یک نفس راحت کشید
156- این ملایان خر سبب نابودی آزادی ما مردم شدند
157- با وجود ملا خر ما نمی توانیم زندگی مناسب خود داشته باشیم
158- ملای کونی خر به پوشش زنان بند کردند
159- اگر خر نبودی که پاسدار نوچه ملا  نمی شدی
160- اگر خر نبودی که بسیج نوچه ملا نمی شدی
161- چرا خودت را به مانند ملا  به خریت می زنی
162- اگر یک جرعه عقل توی کله ات بود گول ملا را  نمی خوردی تا خر بشوی
163- باور کردنی نیست ملا  تو را خرت کرد
164- ملا برای همیشه خرت کرد و بر تو خر سواری می کند
165- ای دختر خر شدی و خودت را به خواست ملا بر باد دادی
166- باز ملای خر آمد روی منبر تا نشخوار کند
167- در خریت اش است که ملا شده
168- خر نادان بی ادب ملا می شود
169- خر احمق بی شعورصفات ملایی است
170- شنیدم که بالاخره آقا خره ملا رهبرحکومتی در اربابیتها شد
171- مزدوران خر چماق بدست رژیم ملایی
172- وقتی رهبرتان ملای خیلی خر است نمی شود بیش از این از شما انتظار داشت
173- خریتت ملا از تربیت نا اهلش است
174- کسی که زیر دست ملا تربیت شود نمی شود که خر نباشد
175- در مکتب ملا تو تربیت نا پسند در خریتها شدی
176-  نمی شود که ملا آدم شود چون ملا از قبل در تربیتت اش خود خر شده
177- ای ملای بی ادب لا اقل تربیت را از خر بیاموز
178- خیلی ملای خری هستی چرا
179- وقتی خر دارا شود ملا می شود
180- چون خر ملا شد آن ملا گدا دارا شد
181- به ملا گفتم ای ملا چقدر خری ملا گفت اگر خر نبودم که ملا نمی شدم
182- اون ملا را ببین چقدر خر است
183- ملا را ببین خر شد
184- ملا گفت برم سر طرف شیره بمالم و خرش کنم تا جیب اش را خالی کنم
185- مگر خر به مانند ملا گیر آوردی
186- ملای خر چموش رهبر شد
187- رهبریت مناسب ملا نیست چون ملای خر برای سواری خوردن ما است
188- چون ملای خر برای سواری خوردن است ملای خر بدرد سواری خوردنمان می خورد
189- این ملایی را که من شاهدش هستم و می بینم اش خیلی خر است
190- فردا در کدام جلسه قرار است که ملا خر عرعر کند
191- باز ملای خر یونجه را دید عرعراش بلند شد
192- همه چیزهای ملا به خر شباهت دارد بجز کیرش
193- کون ملای کونی ابنه ای بمانند گشادی کون خر است
194- دهان ملا را می بینم به یاد کون خر می افتم
195- دهان ملای ابنه ای کونی به مانند گشادی کون خر است
196- وقتی که ملا ذر ذر می کند انگار خر عرعر می کند
197- باز ملا از دهان گنده به مانند کون خرش به عرعر افتاد
198- همه می دانند که دهان ملا به مانند کون خر است
199- رفت حرف بزند به ملا گفت ببند آن کس خر را
200- در مقایسه خر و ملا خر شخصیت است اما ملای فاقد شخصیت بی شخصیت است
201- ای ملا حتی به اندازه خر هم شخصیتی در تو نیست
202- ملای نادان خودت را به خریت نزن چون اکنون همه می دانند که ملا کمتر از خر است
203- در عصر جدید همه می دانند که شخصیت صفت خر است اما بی شخصیتی صفت ملایان بی شخصیت است
204- این ملای نادان تزویری را که می بینی حتی به پای خر بی تزویر هم نمی رسد
205- طرف عصبانی شد گفت ای ملای خر گفتم اسم خر را کثیف نکن چون اگر ملا به اندازه خر با شعور و آرام و عاقل و مودب و دانا بود ما مشکلات در جهان نداشتیم
206- به ملا گفت خر گفتم اسم خر را کثیف نکن
207- ملا قبول کن و از خر شیطان بیا پایین  
208- اگر خر نبود که ملا نمی شد
209- این ملا را که می بینم او خیلی خر است
210- چون ملا خر است از انسانیت چیزی نمی داند
211- واقعا خری اما فقط عمامه نداری
212- ملای خر رهبر من نیست
213- بیش از این نمی شود از ملای خر انتظار داشته باشیم  
214- مذهبی آیا فکر می کنی که مقام ملا بالاتر از مقام خر است در جواب خر به ملا گفت ذکی
215- ترکان به ملای خر می گویند اشک خر
216- عربان به ملای خر می گویند حمارالاغ
217- یهودیان به ملای خر می گویند هامور یابو
218- ما هم به اشک خر و هم به حمار الاغ و هم به هامور یابو می گوییم ملای دانشمند
219- ای خر چرا اسمهای ملایی خودت را به دیگران نسبت می دهی
220- حالا که اینطور شد ملای اشک خر ترکی هم خود ملا است
221- حالا که اینطور شد ملای حمار الاغ عربی هم خود ملا است
222- حالا که اینطور شد ملای هامور یابو یهودی هم خود ملا است
223- چون من ملا نیستم هم خراشک و هم الاغ حمار و هم یابو هامور ملا خودش و مقامش است
224- همه آنچه که تا اینجا در نادانی های ملا و در فقدان دانش نزد ملا نوشتم در ملا صدق می کند اگر باور ندارید و تا کنون نمی دانستید برای صحت گفته ام ملا را در خریت اش و الاغیت اش و یابوییت اش بیازمایید من که از قبل ملای اشک خر وملای حمارالاغ وملای هاموریابو نفهم را آزمودم و می دانم که ملا هم خر اشک و هم الاغ حمارو هم یابو هامور است و شما خبرش را به همه برسانید
225- در عصر جدید همه می دانند که خر با شخصیت تر از ملای بی شخصیت است
226- ملای نادان حتی به خر هم رحم نکرد
227- ملای خر رهبر من نیست
228- این ملای احمق فقط مناسب است که عین خر بارش کنند
229- باز خر یک جفتک می اندازد این ملای احمق آن جفتک را هم بلد نیست
230- خر بارکش بهتر و خوبتر و مفیدتر ازملای جفتک انداز است
231- ملا آنقدر خری که فقط بدرد بارکشی می خوری
232- در روزه خوانی ملا گفت مگرخرم که بی مزد کار کنم
233- ملا عین خر فقط برای بارکشی مناسبی
234- ای ملای بچه خر بدو بیا ببین ارباب چه می گوید
235- ملا اینقدر مثل خر لج نکن
236- ملای خر لج باز
236- ملا مثل خر چموش است
237- توی ملا خانه ملا را مثل خر از ته اش بارش کردند
238- باید این ملا را مثل خر سیخش زد تا کار کند
239- ای ملا چرا اینقدر مثل خر تنبلی
240- ملا مثل خر فقط برای بارکشی خوب هستی
241- فقط به ملا کوکاکلا و نان بربری بدهید برای شما عین خر کار می کند
242- حتما باید ملای خرعین خر دم داشته باشد
243- ملا مثل خر دم تکان می دهد
234- این ملای خر را نمی شود شناخت که از کدام پهلو است
235- از کدام گروهی هستی ملا اینقدر خر است که نمی داند گروه چه است
236- باز این ملای خر سم بر زمین گذاشت هیچکس در آرامش نیست
237- باز این ملای نادان خر سم بر زمین گذاشت و مردم را می آزارد
238- هیچکس از این ملای نادان خر در امان نیست
239- از قبل طویله خر را برای آمدن ملا خرآماده کردم
240- ملا خر فقط بدرد طویله می خورد
241- باز یونجه ملا زیاد شد مثل خر جفتک می زند
242- می شه ملا مثل خر تنبلی نکنی و بجونبی
243- ای ملای خر می تونی درست راهت را بگیری و بروی و مثل خر اینقدر به دیگران جفتک نزنی
244- ای ملا می شه راهت را درست بروی و اینقدر در خریتت شکوه وعرعر نکنی
245- ملا در خریتت مثل خر جفتک نزن
246- آره ملا خود خر است
247- حتما باباش ملای خر بوده که همچین کره خرطلبه ای پس انداخته
248- اگر بابا و مامان این ملا خر نبودند همچین کره خری پس نمی انداختد
249- حتما بابا و مامایش ملای خر بودند که بچه اش عین بابا و مامانش کره خر در آمده
250-  نمی شود که از این ملای خر انتظار بهتری داشت
251- عزیزم چند بار بگویم که نمی شود از ملای خر انتظار کاشف و دانشمندی در دنیا را داشت  
252- نمی شود از ملای خر انتظار دیگری داشت
253- هر چه بابای ملای خر هست فرزند خراش هم عین بابای خراش است
254- این ملا خریت را از بابا و مامانش خرش به ارث برده
255- خرآنقدر آقا است که از ملا هم در آقایی آقاتر است
256- اگر ملا خر نباشد دنیا بدون ملای خر گلستان می شود
257- اگر ملای خر نباشد همه خران دانشمند می شوند
258- ملای شپشوی خر
259- ای ملا خیال می کنی چرت و پرتهایت را باور کردم خر خودتی
260- فکر می کنی که خر شدم و حرفهای توی ملای خر را باور کنم خر خودتی
261- اگر فکر می کنی که ملا نیستی  آدم هستی پس چرا عین خر سم داری
262- ای ملا واقعا که خری چرا اینقدر مثل خر چیزهای بی مورد می گوی
263- فکر می کنی که خر شدم تا به حرفهای بی مورد ملا گوش کنم
264- به هر که باور کنم به تو ملای خر و خر صفت باور نمی کنم
265- ملا به مانند خر از بدن گنده شد اما من به مانند آدم از سر گنده شدم
266- ملا از بدن گنده شد در عقل همان خری که بود همان خراست
267- ملای نادان همان خری که بود همیشه همان طور همان خراست هیچ فرق نکرده
268- حیف نان است که به توی ملانادان دادند که خر گنده در خریتها شدی
269- حیف نان است که به تو ملای نادان دادم ای ملای خرگنده
270- اگر یک بار دیگر به من ملا بگویی خر صدایت را در گلویت خفه می کنم
271- ای ملا اگر یک بار دیگر بگویی صدای عرعرت را در گلویت خفه می کنم
272- به احترام خر اگر یک بار دیگر تو ملا به خودت  بگویی خر صدای عرعرت را در گلویت خفه می کنم
273- ای ملای خر گنده بی مصرف
274- می بینم توی ملا در این سالها که گذشت خر گنده بی مصرف شدی
275- ای ملای خر بی مصرف کوله بارت را بگیر و از اینجا گورت را گم کن و گم شو
276- وقتی ملا می خوابی مثل خر خرناس می کشی
277- باز همان ملای خری که بودی هنوز همان ملای خر هستی هیچ چیزی فرق نکرده
278- واقعا خری که به خریت آن ملایان خر گوش دادی
279- واقعا که ملای خری که باورت شد
280- تو چقدر خری که به حرفهای خریت آمیز آن ملایان خر گوش دادی
281- تو چقدر خری که حرفهای آن ملایان خر باورت شد
282- واقعا که ملای خری که باورت شد
283- آنقدر خرکی ترتیب ملایان را دادند که حالا ملایان خر به این روز افتادند
284- در جمهوری اسلامی ملایان به حقوق حقه مردم خرکی تجاوز می کنند
285- مگر مثل ملا کله خر خوردی که هیچ چیز حالی ات نیست
286- مگر عین ملا کله خر خوردی که هر چه می گویم حالی ات نیست
287- ای ملای کثیف آشغال می شه که توی کله خرت فرو کنی
288- می تونی اینهایی را که به تو ملای خر نادان گفتم توی کله خرت فرو کنی و فراموش نکنی
289- ملا مگر کله خر خوردی که اینقدر خر شدی
290- حالا که تو ملا را خوب شناختم می دانم که خود خری
291- مثل ملای خر دروغ نگو
292- چرا توی سرملایی ات نمی رود مگر کله خر خوردی
293- ای ملای خر احمق روانی
294- واقعا خریت حق تو ملای خر بود
295- چقدر به تو ملای خر بگویم آخرچرا در کله خرت فرو نمی رود
296- چند بار بگویم مگر تو ملا کله خر خوردی که هی فراموش می کنی
297- این ملای خری را که من می بینم می دانم که هرگز نمی توانم به این ملای خر چیزی بیاموزم
298- اگر ملای خر از خریت اش خارج شود همه دنیا به سر جایش به درستی در امان بر می گردد
299- اگر ملای خر از خریت اش بر گردد همه چیز در دنیا درست در سرجایش قرار می گیرد
300- در این عصر پیشرفته اتمی و زمین و فضا که اکنون در آنیم نود در صد مردم زمین بدنبال ملای نادان خر دینی هستند
301- ای ملای خر خوب است که پدر و مادرت خر نبودند اگر خر بودند اکنون تو چه ملای خر گنده ای می شدی
302- این ملا آنقدر خود خر است که دست تمامی خران دنیا را از پشت بست
303- انقدر این ملا خر است که از خریت اش از عهده هیچ کاری بر نمی آید
304- تو ملای دست و پا چلفتی خر آویزان گردنم شدی
305- ای خر گنده می تونی راهت را بگیری و گورت را گم کنی  من دیگر حوصله خریت تو ملا را ندارم
306- ای ملای خر گنده راهت را بگیر و گورت را گم کن
307- از قیافه ملایی ات  پیداست که چقدر خری
308- من که ملا را دیدم انگار خود آقا خره را دیدم
309- خریت از قیافه ملای خر نادان پیداست
310- از آن قیافه ملایی ات خریتت فریاد می زند
311- رفیق می دانی چیه اگر حقیقت اش را بخواهی بدانی خریت شامل عمامه گویی و چادرعبا و دامن ملای خر می شود
312- عجب تو ملای خری هستی چرا اینجوری کردی
313- حتما پدرش موقع ترتیب دادن مادرش نعشه بود که رفت بچه درست کنه ملای خر درست کرد
314- ای مردم پا منبری ملا به ملا گوش نکنید چون ملا دروغ می گوید علت دروغگویی ملا هم چون ملا به اندازه خر هم نمی فهمد اینگونه ملا دروغگوی خر شده
315- اگر به ملای نادان خر گوش کنید ملا شما را هم خر می کند و بر شما سواری می خورد
316- همه از پیشرفت ها در دانایی اشان می روند به آسمان اما این ملای کله خر نادان در خریت بیشتر روزافزونش می رود به زیر زمین
317- بالاخره ملا رفت به مدرسه تا از خریت اش دربیاید
318- فلانی عین ملای خر عربده می کشد
319- باز این ملای خر دوباره رفت روی منبر و اربده کشی اش شروع شد
319- باز عربده کشی ملای خر شروع شد
320- ملا شپشوی خر دوزاری
321- ملای خر مومن
322- ملای مومن خر
323- خر با ادب ملای بی ادب
324- ملای خر بی ادب
325- ملا به خر گفت ای خر مسجد ندیده
326- ملای خر مسجدی
327- خر گفت که ما خدا پرست دیده بودیم اما ملا پرست ندیده بودیم که حالا این را هم دیدیم
328- خر گفت که ما خدا پرست دیده بودیم اما ملا پرست ندیده بودیم
329- ای ملای تنبل خر
330-  ملای خر
331 - باز هم هست که از ملای خر بنویسم اما بقیه اش را خودتان بنویسید
332- باز هم هست که از ملای خر بیشتر بنویسم برای دانستن اصلیت خود خر شما باید قیافه ملای خر را از نزدیک با چشمانتان مشاهده کنید چون یک دیدن خر برابر است با تمای شنیدنها از خر است
333- چون سوراخ ابنه ملای خر به گندگی سوراخهای گنده خر است همه آنچه را که در فراوانی نوشتم هدیه ای است به نیاز ملای در سوراخ ابنه خراش
334- گفتم ملا پس کدامش خدا است  ملا جواب داد که همه اش خدا است
335- همیشه ملا به همراه خریت اش می شود پس به من و تو چه که ملای خر نیستیم
336- پس کون لق هرچه ملا ما که ملا نیستیم تا اینکه خر باشیم
337- ملا خر است به ما چه
338- باز تکرار می کنم و به ملا می گویم که اگر ملا خر است به من چه
339- ملا دیگر بیشتر به مردم دروغ نگو که مردم می میرید و به دنیای دیگر نزد خر می روند
340- ملا گفت خدا خر است و خر به ملا گفت که خر خدا نیست
341-  ملا پرسید چرا خر خدا نیست و خر به ملا پاپتی جواب داد که خر خودتی من خردانا هستم
342- یک دیدن با چشم برابر است با تمامی شنیدنها از گوش به این خاطر برای دانستن ملا در خریتهای ابنه اش باید شما ملا را با چشم از نزدیک ببینید
343- باز ملای خر نادان سرخر شد
344- می توانید خر را به من معرفی کنید همه گفتند آره ملا همه خریتها است
345- عبا ملا کوله پشتی خر شده
346- بنا به شغل ملای خر در قبرستان ملای خر در حکومت برمردم مردم را ذبح قبرستانی می کند
347- همه از کله گنده می شوند ملای خر از کون گنده شد
348- می گویند که در این دنیای پیشرفته مترقی دیگر خر پیدا نمی شود گفتند به ملا خر رجوع کن
349- همه از شادی دست بزنید و حورا بکشید و شادی کنید و بنوازید و برقصید و جشن بر پا کنید که ملا یهود مسلم که خود بدیهای نفرتی و ذجر است امروز به مدرسه می رود تا خوبیها در مهربانی ها شود  پس در نابودی بدی ها و نکبت ها در تمامی کره زمین همه جا جشن و سورهای خوب  در مهربانی ها با یکدیگر بر پا کنید چون ملانادان خر در مدرسه آدم دانا می شود و ریشه نادانی ها و جهل و ذجر و دشواری ها در خانه و اجتماع زدوده می شود و با قرار گرفتن ملا در دنیای دانش آموزان ما از این به بعد جامعه پاک و نیکو و مفید در مهربانی ها خواهیم داشت که اسمش بهشت هست  
350- ای ملای خر بزرگی به عمامه گویی و چادرعبا و دامن بلندت نیست اگر بزرگی اینگونه بود خر هم عین ملا پالون گنده بر تنش دارد
351- به ملای خر گنده بی عقل نفهم گفتم که بزرگی به مانند خر به هیکل نیست بلکه بزرگی به عقل است
352- به ملای خر بی عقل گنده گفتم که بزرگی به هیکل نیست اگر بزرگی در بی عقلی به هیکل بود چون ملا هم به مانند خر بزرگ و گنده بی عقل شده ملا در بزرگی می شده
353- ای ملای نادان خر بدان که اگر بزرگی به هیکل باشد این ملا خر هم در بی عقلی اش خود خر گنده و بزرگ بی عقل می شود
354- ملای خر احمق از آن لباس زنانه ات خجالت بکش
355- ملای خر احمق از آن لباست خجالت بکش
356- ملای خر احمق از آن قیافه ات خجالت بکش
357- ملای بی شعور خر احمق از آن قیافه نحص مسخره ات خجالت بکش
358- ملای خر احمق بی شعور آن چه وضع لباس پوشیدنت است
359- ملای خر احمق بی شعور از آن بچه ات خجالت بکش
360- ملای خر احمق بی شعور خجالت بکش از نزد من برو گمشو و دور شو
361- ملای خر احمق بی شعور خجالت بکش این چه کاری است که می کنی
362- ای ملای بی شعور خر کونی گورت را گم کن
363- ای ملای خر نادان ابنه ای در درون چاه چنکران چه می کنی
364- لباس و قیافه مسخره ملای خر را ببین با آن مزهکی و مسخرگی اش افتاد به دنبالم
365- لباس و قیافه مسخره ملا را ببین این ملای خر شپشو کثیف افتاد بدنبالم
366- ملای کونی خر به نحوه لباس پوشیدن مردم چه کار داری
367- نحوه لباس پوشیدن مردم یا غذا خوردن مردم که مردم چگونه باشند به هیچ ملای خر نادان در خریت و نادانی اش ربطی ندارد
368- دخالت در نحوه لباس پوشیدن مردم یا غذا خوردن مردم که مردم چگونه باشند مناسب شغل ملایی در خریتهایش نیست
369- در جوامع هردمبیلی جنگلی که ملایان در کشورمان تاسیس کردند ملایان خر و الاغ که یکدیگر را در آن محیط هردمبیلی جنگلی ملاقات می کنند در سلام و علیکم به یکدیگر بر یکدیگر عر عر می کنند
370- ای ملای خر پدر و مادرت خر بودند که تو ملای خر لش بی مصرف مردم آزار شدی
371- ملای نادان لش مگر کله خر خوردی که عرعر می کنی
372- ملای خر لش خریت هایت از آن لباس و هیکل ات زده بیرون
373- ای ملای لش خر تمامی خریتهایت از آن لباس تنت پیداست
374- ملای لش خر به خران گفت بنشینید به پای منبرم
375- ملا در روزه خوانی هایش مردم را خر خران کرد
376- عر عر ملای خر را جهانیان شنیدند چطور تو نشنیدی
377- ملای خر راست راست راه می رود و عربده می کشد هفتاد میلیون به ملا گفتند عربده کشی ممنوع
378- او که از جلو کله خر و از بالا پالون خر و از پایین سم خر و از پشت کون خر و توی کله اش مغز در خریت است یعنی ملا خود خر است
379- خران و احمق های فاسد چماق بدست بی کله لشکریان و نوچه های سپاهی و بسیجی و کمیته ای ملایی شدند
380- پدران ما از قدیم گفتند وای به روزی که ملا خر رهبر شود اگر رهبر شود امت آن جامعه از خران می شوند
381- پدران ما از قدیم گفتند و آن گفته پدران ما به ما رسید که شنیدیم وای به روزی که ملای عرب پادشاه شود اگر ملای عرب پادشاه شود در خریتها دنیا به آخرش می رسد
382- پدران ما از قدیم گفتند و ما امروز آن گفته را از دهان به دهان شنیدیم وای به روزی که ملای عرب پادشاه شود اگر ملای عرب پادشاه شود دنیا خرکی نابود می شود
383- پدران ما گفتند که اگر خر ملا شود و ملا در تعلیم به خریت برسد دنیا خر توی خر می شود و تمدن بشری نابود می شود
384- از قیافه ملای خر خریت فریاد می زند
385- در ملایی خریت شغل ملا است
386- خران را می بینم خود ملایان خر را می بینم
387- ملایان را می بینم خود خران را می بینم
388- واقعا که خریت حق توی ملای خر بود
389- خطاب به ملا گفت که واقعا خدا خراش را خوب شناخت
390- خر بی دم ملا است
391- ای ملای خر دم بریده
392- خر بی پالون ملای نادان می شود و خر پالونی ملای حمال نادان می شود
393- ملای نادان کونی به اندازه خر هم تربیت و شخصیت ندارد
394- در وجود ملا شخصیت حتی کم اش به اندازه شخصیت خر هم نیست
395- ملا در فقدان شخصیت خر شد
396- خر بی شخصیت شود ملا می شود
397- این ملای دریا ندیده دریا را که دید در حقه بازی در خریت اش بر  گرده مردم شناگر خوبی شد
398- برای اینکه ملای خر بتواند در خریت اش در حقه بازی بر مردم سواری بخورد ملای خر در حقه بازی قول حقه آخرت را به مردم داد
399- ملا مردم را خر گیر آورد و مردم هم به ملا می گویند خر خودتی و ما در اجبار زندگی برای گذران زندگی مجبوریم که از ملانادان خر اطاعت کنیم
400- اگر مردم می دانستند که ملا عین خر دروغ می گوید مردم ملایان را سواری نمی دادند   
401- ای ملای خر دینی ار خریتت آبروی ما علمی های نیکو را در جهان بردی
402- ای ملای خر از بسیاری خریتت آبروی ما ملت غیر خر را در جهان بردی
403- چون ما به حمال خر احتیاج داریم نمی شود که ملا نباشد اگر ملا نباشد کی برایمان خر حمالی کند
404- ملا خواست خود را قدرتمند جا بزند افه آمد و گفت اگر درس حوزه ای ملا به مانند خر عربده کشی است طلابی که ملا می شوند خود عربده کش می شوند
405- طرف خواست به مانند خر عربده کشی کند ملا به آن طرف گفت عربده کشی عین خود خر شغل ملایی است
406- چون انقلاب نابودی تمدن قبلی معنی می دهد در انقلاب 57 ملای خر برای رسیدن به علف بهتر قیام کرد
407- ملای خر همه جاها را چراگاه برای چریدن خود کرد
408- اگر روزی در قدیم آدم در هوشیاری کمی حیوان بود اکنون ملای خر خود حیوان است
409- چقدر بگویم ملا نمی خواهیم ملا به زور و به اجبار می گوید مجبورید که حکومت ملایی به رهبری ملای خر بخواهید
410- ملا به خر تعارف کرد که ملا بند کفش خر را ببندد خر به ملا گفت ای احمق چقدر خری این سم است نه کفش
411- ملای خر مومن خر شد و گفت الله و اکبر بابای ملای خر که اسمش اکبر بود جواب داد بله پسرم
412- ملای خر مومن خر شد و گفت الله و اکبر طرف گفت اسمم اکبر نیست اکبر بابایت است
413- ملای خر مومن خر شد و گفت الله و اکبر طرف گفت بله ملای خر پرسید تو کدام اکبر هستی
414- ملای خر مومن خر شد و گفت الله و اکبر طرف اسمش اکبر بود و در جواب به ملای خر گفت بله با من کار داشتی
415- ملا به جلو می رفت دید که کره خری از پشت ملا بدنبال ملا در حرکت است ملا به کره خر گفت درست است که خرم اما مامان تو نیستم
416- چرا ملای خر در خریت اش برای ثواب بیشتر در حوزه نماز جمعه نمی گذارد که ثوابش برای عرعراش بیشتر شود
417- برای آنکه ملا در خریت اش دانشگاه را زیر تسلط اش داشته باشد و دانشگاهی را در جامعه ضعیف و بی شخصیت کند تا دانشگاه را در کنترول خود داشته باشد و ملا خر برای جبران بی شخصیتی اش خود را برتر از دانشگاهی بداند و احساس برتری  بر دانشگاهی کند  ملا خر در دانشگاه بجای مسجد و حوزه نماز بر گزار می کند
418- ملا خر دانشگاه جای نماز خواندن نیست بلکه دانشگاه جای علم درس و یافته های جدید علمی است
419- ملای حوزه ای خر در خریت اش سعی می کند مردم را گول بزند و خود را دانا معرفی کند و به دروغ می گوید حوزه و دانشگاه چون ملا می خواهد در کمبودش ژس و افه دانشگاهی داشته باشد
420- ملای حوزه ای برای کمبود مقام طلبه ملایی اش نام دانشگاه را به زبان می آورد تا ژس و افه دانشگاهی بگیرد
421- باز صد رحمت به خر چون ملا در دنیا کاملا خرتر از خر سر و ته است
422- لباس ملای خر مناسب برای قایم کردن ران مرغ و ران گوسفند و گاو و پلو و خورشت مجلسی است چون ملای خر بر عکس خر گوشتخوار هم هست
423- گفت ملا از خر جفتک زدن آموخت گفتم برعکس خر از ملا جفتک زدن آموخته
424- ملای خر در خریت اش دست اش را گذاشته بود در کونش می دوید و فریاد می زد و می گفت آی سرم درد می کنه
425- گفت شنیدی که سرنوشت خر چی شد گفتم باور نکن دکان ملایی است
426- ملای خر در خریت اش دستش را گذاشته بود در کونش می دوید و فریاد می زد و می گفت آی سرم درد می کند گفتم ای ملای خر آنجا کونت است که درد می کند نه سرت ملا گفت چون ملا از سر و ته برعکس است کون ملا سر ملا می شود
427- ملای خر در خریت اش دستش را گذاشته بود در کونش و می دوید و فریاد می زد ومی گفت آی سرم درد می کند دارد سرم می ترکد گفتم ای ملای شیطان باز با کون ابنه ات چه کردی
428- ملای خر در خریت ا دستش را گذاشته بود در کونش و می دوید و فریاد می زد و می گفت آی سرم درد می کند گفتم ای ملای کونی باز رفتی از کونت دسته گل به باد دادی
429- ذول زدم ملا را نگاه کردم ملا گفت چیه مگر خر ندیدی ای خر ندیده
430- ملا دستش را گذاشته بود روی کونش فریاد و آه و ناله می کرد می گفت آی سرم گفتم ملا کدام کره خر خر سر کونی ات را درد آورد
431- ملا از پشت در جلویم دول کرد و گفت عاشقم من یک لگد محکم زدم به کون ملا گفتم غلط کردی گم شو ملا خرخوشحال شد و گفت آخ جان چه حالی کردم
432- خواستم ملای خر را به اوراق فروشی بفروشم اوراق فروشی گفت فقط کون و کله ملا را خریدارم پرسیدم چرا ملا را درسته نمی خری اوراق فروش گفت آخر فقط کون و کله این ملای خر ابنه ای اوراقی شد
433- شروع کرد گفت که ملای خر در روی منبر گفت گفتم ملای نادان خر خیلی خر بود که چنین احمقانه گفت
434- در آینده قرار است که ملای خر را بجای لوکوموتیو قطار استفاده کنیم
435- علت خریت ملا یادگیری خریت از ملای دیگر نیست بلکه ملا در ذات اش خود خر است
436- گفتم ای ملا جلوتر به نزدم نیا چون ماشین باری جدید خریدم دیگر ملای خر را برای باربری لازم ندارم
437- خر باربر بهتر از ملای خر چموش است
438- خر باربر مفیدتر از ملای خر چموش است
439- ملایان خر برای حمل واگن های قطار مستخدم اداره راه آهن شدند
440- قرار است که دانشگاهایی برای پرورش ملا سازی ساخته شود که معلم آن دانشگاها خران هستند
441- قرار است که ملایان خر را در دانشگاه خران تعلیم خریت بدهند
442- اگر طلبه خر حوزه ای جلوی آینه بایستد ملای خر حوزه ای را در اینه می بیند
443- اگر طلبه خر حوزه ای جلوی آینه بایستد بابای ملای خرش را در آینه می بیند
444- ملا گونه ای خر است که می تواند ران مرغ و ران گوسفند هم بخورد
445- گفتم دیروز دیدم ملا با خر صحبت می کرد پرسید چه جوری گفتم اینجوری عرعر و ادامه داد و بیشتر گفت عرعر و همینطور به عرعر ادامه می داد من از آن مکان ملای خر رفتم و دور شدم
446- هر بار که ملای خر به چهار راه نزدیک می شود چراغ راهنمایی قرمز می شود
447- چون ملا در حوزه مثل خر نادانی خواند ملا خیلی تربیت خری شد
448- می گویند اگر ملا عین خر جفتک نزند باز ملا موجود بدی است
449- تمامی مشکلات به این خاطر است که ملا دانشگاهی نشد
450- می گویند چون ملا درس خوان شد صدمه ملای خر بر مردم کمتر شد در جواب گفتم چون ملای خر درس خریت خواند صدمه اش بر مردم بیشتر شد
451- هر چه به ملای خر خوبی کنی ملای خر با یک جفتک همه اش را هدر می دهد
452- خر گفت عاقبت ملا از خریت اش پایین آمد گفتم او ملا نبود
453- اینطوری ها ملا به مدرسه نمی رود برای فرستادن ملای خر به مدرسه باید ملا را سوار کول پدر خرش کرد تا به مدرسه فرستاد
454- ملا کتاب مدرسه ای را می بیند وحشت می کند و عین خر رم می کند و از مدرسه و دانشگاه می گریزد
455- ای ملای خر به توی خر چقدر بگویم به مدرسه برو
455- ای ملای خر باز به مدرسه نرفتی و خودتو توی طویله خر قایم کردی
456- ملا از ترس دانشگاهی ها خران را در دانشگاه فراوان کرد تا خودش بدون ترس از دانشجویان در دانشگاه عرعر کند
457- ملا نادان برای جبران بی ارزشی حوزه ای اش در دانشگاه نماز می گذارد تا ژس حوزه و دانشگاه برابرند را نزد مردم به خود بگیرد
458- به ملا خر گفتم چه خبر از حوزه محل طلبه خانه ات داری ملا گفت یادش بخیر اوایل اش خیلی مزه می داد مثل خر حال می کردم اما حالا دیگه عادی شد
459- ای ملای خر نماز جمعه را باید در حوزه ملاخانه خواند نه در دانشگاه چون دانشگاه ملا خانه نیست که برای اینکارها باشد
460- برای جبران کمبود شخصیت ملای حوزه ای دوزاری خر لازم دارد که ژس دانشگاهی بگیرد به این علت ملا در دانشگاه بساط نماز راه انداخته
461- ملا خر به کره خر طلبه گفت مگر هر ملایی که در جهان است چون خر است ننه ات هست
462- به ملا گفتم جناب آقا ملا گفت ایندفعه گفتی اما دیگر این حرف را هرگز دوباره تکرار نکن گفتم پس چه صدایت کنم ملا گفت مگر نمی بینی همه می گویند ملای خر
463- ملا خر گفت که هرگز ازدواج نمی کند چون در جامعه خران ازدواج مرسوم نیست
464- ملا گفت می طلبم و من برای رفع نیاز ملا خر را به نزد ملا مراجعت دادم
465- به ملا گفتم خیلی مردی ملا پرسید در کجایم حتی ذره ای از مردانگی یافتی گفتم کون ملا
466- آخر عاقبت ملا به ازدواج خر در آمد
467- ملا و خر با هم زندگی مشترک خرکی اشان را شروع کردند
468- ملا رساله نحوه زندگی مشترک بین ملا و خر را بیرون داد
469- به ملا گفتم بیضی ملا گفت ندارم گفتم بیضه نه بیضی ملا گفت آن را هم ندارم ملا گفت مال ملا گرد است
470- خر از روی نرده سیم خاردار پرید ملا رفت از روی همان نرده بپرد دامن و چادرش گیر کرد و ملا سر ته آویزان شد چون ملا سر ته سرش به طرف زمین بود دنیا برعکس شد و ملا به جهنم رفت
471- این ملای سر و ته اصلا مثل خر دنیا را نمی فهمد تا چیزی از دنیا بداند
472- می گویند در آخر زمان هرکس هر آرزویی دارد به آرزویش می رسد به این خاطر ملا به آرزویش رسید و صد تا مرد خصوصی عین همزمان  یکجا در رختخوابش دارد
473- به ملا گفتم کون گشاد در چه حالی ملا گفت این کون دیگر کون نیست کون پاره پوره تر از کون خر است
474- در تابلوی عبور ممنوع نوشته شده بود عبور ملایان خر ممنوع
475- بعد از پایان دوره طلابی در حوزه در پایان نامه طلاب نوشه بود در پایان طلابی اکنون در بسیاری خریتها ملا شدی
476- مدرک ملایی از حوزه به میزان خریت ملای خر سنجیده می شود
477- ملای خر فریاد می زند حوزه و دانشگاه بچه مدرسه ای فریاد زد دانشگاه حوزه نیست
478- ملای خر داد می زد حوزه و دانشگاه گفتم ای ملای خر ابتدا برو به مدرسه دانش آموزی کن
479- ملای خر نادان بی علم و دانش داد می زند می گوید حوزه و دانشگاه گفتم ملای خر نادان اول برادری علمی ات را ثابت کن
480- خر را صدا کردم گفتم خر ملا جواب داد عر گفتم ملا با تو نیستم دوباره خر را صدا کردم باز ملای خر جواب داد عر تعجب کردم گفتم ملا مگر دوباره بر منبر شدی که عرعر می کنی
481- گفتم فزولی موقوف گفت به من چه به ملای خر بگو
482- گفتم ملا چه می کنی ملا گفت خر را اخراج کردم خودم خر حمالی می کنم
483- ملا را دعوت به روزه خوانی کردیم ملا رفت توی استبل خر گفتم ملا کجا رفتی آنجا استبل خر است ملا جواب داد عرعر
484- گفتم ملا چرا از کونت کلفت شدی ملا خر جواب داد چطور مگه می خواستی از کله کلفت بشم
485- در مسابقه پرورش اندام همه بازوی کلفت اشان را نشان می دادند اما ملا خر کون کلفت اش را نشان می داد
486- خواستند به ملا خر یک اتاق موقت اجاره بدهند ملا از خریت اش گفت طبقه پایین نمی خواهم پرسیدند چرا ملا گفت پایین خانه شیطان است بالا خانه خدا است
487- خواستند به ملا خر یک اتاق موقت اجاره بدهند ملا از خریت اش گفت طبقه پایین نمی خواهم پرسیدند چرا ملا گفت پایین خانه شیطان است بالا خانه خدا است گفتم پس ملا خر برو در خانه هم کف خدا در عربستان صعودی که طبقه بالا ندارد ملا گفت پس می روم بر روی سقف خانه خدا
488- ملای خر مومن خر شد گفت الله و اکبر خدا جواب داد من آقای اکبر نیستم من خدا هستم
489- کره خر ملا را دید از خوشحالی دوید به سمت ملا تا ملا را در آغوش بگیرد ملا با یک دست عمامه به شکل گویی اش را نگه داشت و با دست دیگر دامن اش را بالا آورد و پا گذاشت به فرار همینطور که ملا فرار می کرد به کره خر فریاد می زد و می گفت مگر هر که پالون داشته باشد مامانت است
490- چون ملای خر دوزاری دوست دارد حالا که به سلطنت خریت شد فقط شب و روز دوزاری مردم را می دزدد و در مکانی مطمئن پنهان می کند
491- چون ملای خر قبل از حکومت از مردم دوزاری می گرفت حالا که به سلطنت خریت شد فقط دوزاری های بانک مرکزی را دوست دارد
492- دوزاری های بانک مرکزی برای ملای خر سهم امام تشخیص داده شد
493- بانک مرکزی کشور به ملای خر یکصد میلیارد پنج زاری داد ملای خر نخواست و پرتشان کرد توی حیاط خانه و ملای خر رئیس بانک مرکزی را تحدید کرد که با آن پنج زاری ها به ملا توحین کرده و ملا از رئیس بانک مرکزی خواست که در آینده همیشه برای ملای خر دوزاری ببرد
494- ملای خر خواست با مردی ازدواج کند آن مامور ازدواج گفت اینجا دوتا مرد می بینم عروس کجا است ملا گفت که عروس خودش است و آن مرد خر دیگر داماد است مامور ازدواج گفت گناه است من خطبه عقد برای مرد با مرد نمی خوانم ملا گفت ما ملایان که آدم نیستیم ما دوتا خریم و آن مامور از ترس چماق بدستان ملایی گفت که خران احتیاج به خطبه عقد ندارند ولی حالا شما ملایان خر برای دیگرا محرمید و بعد از این آیه اکنون ملایان خر درکون دادنشان در حال جفتگیری اند
495- ملای خر خواست ازدواج کند این ملا خر رفت توی اتاق نزد ملایی دیگر که خطبه ازدواج را می خواند پرید توی بغل اش و گفت من ملای عروس هستم همینطور که ملای عروس توی بغل ملای خطبه خوان بود ملای خطبه خوان گفت من دامادی نمی بینم پس داماد کجاست
496- ملا را بردند دانشگاه تمامی دانشجویان روی صندلی اشان نشستند ولی ملا عمامه اش را انداخت روی زمین و عین خر رویش بر زمین نشست
497- ملایان در حوزه بی علمیه فضا پیمایی ساختند که سوختش چوس و گوز خر است و مسافران اش ملایان خرند به سبب آنکه ملایان می گوید که بهشت در آسمان است قرار است با آن فضا پیمای ملایی ملایان را فوج فوج به بهشت در درون آسمانها بفرستند
498- ملایان در حوزه بی علمیه ماشینی ساخته اند که دوتا راننده دارد یک راننده ملای نادان است و راننده دیگر بغل دست ملا آنطرف اش خر شوهر ملا است
499- وقتی ملا به حکومت رسید فقط یک دوزاری داشت اما حالا که ملا بر سلطنت خری شد سرمایه ملا چند صد میلیارد دوزاری است
500- به ملای خر گفتم حالا که رهبر خر بر سلطنت شدی چند صد میلیارد دوزاری ها را کجا پنهان می کنی      
            

 

           
501- اگر یک ملا باشد یک خر می شود اگر دوتا ملا باشد دوتا خر می شود اگر سه تا ملا باشد سه تا خر می شود اگر بی شمار ملا باشد خر توی خر می شود اینگونه تمامی ممالک دینی با مردمان دینی اش که در تمامی کره زمین رایج است کره زمین را به روش ملای نادان خر توی خری کرده
502- نیروی ماشین را به اسب بخار می سنجند اما نیروی ملا را به خر بخار می سنجند
503- هر چه ملا و مذهب بیشتر شود خر تو خر و خر به خر قوی تر می شود
504- ملای خر چموش
505- ملای واپسگرای خل و شفت و لوچ و مچول خر
506- در این قرن پیشرفته مدرسه ای جدید ملای مدرسه نرفته برای سلطنت نادانی در خریت اش قیام کرد و این قیام ملای خر بر علیه دانایی و پیشرفت و سازندگی ها بر نیکان دشواری ها آفرید و سبب شد که ما نیکوکاران عاقل و متفکر مبتکر در خطر و دشواری ها در سختی ها شویم

ابتدا قبل از ادامه این کلمات قصار را بخوانید

کار هر ملای خری نیست خرمن کوفتن         گاو نر می خواهد و مرد کهن

خر بی پالون ملای نادان می شود چون ملا بی پالون وجود ندارد ملای خرپالونی ملای حمال نادان می شود
مواظب باشید وقتیکه می روید کله اتان را جا نگذارید چون بدون کله نمی توانید بروید

اگر دوست دارید کله اتان را به من قرض دهید تا من کلی داستانهای علمی درونشان بنویسم


       نیروی ماشین را به اسب بخار می سنجند اما نیروی ملا را به خر بخار می سنجند

این داستان را تصحیح و بازخوانی نکردم تصحیح و تغییر این داستان نوشته شده را بعدا انجام خواهم داد

اینقدر که نوشتی می شد که طور دیگر می نوشتی
می بینم که این داستان به مزاجت سازگار نبود
بار دیگر در اشاره قوی تر مصمم تر پرسید که آیا می شود نام خدا را بگونه دیگر هم در تجزیه اش معنی کرد
گفتم البته که می شود یعنی آدم می تواند به علاقه و ذوغ خود هرچه را که هرطور می خواهد بررسی کند و بر بررسی خود نام دلخواه خود را بگذارد
به این خاطر و با این استدلال می خواهم در ادامه برای آنانکه از این توضیحات من خوششان نیامد معنی اسم خدا را برای آنان بگونه ای که دوست بدارند بنویسم
و برای نوشتن توضیحات بگونه ای دیگر از نام خدا ابتدا باید توجه داشته باشیم که اگر آدم یا خر یا هرچه دیگر باشیم و یا اگر هوا و آسمان باشیم همه از آبیم
در نوشته های دیگرم در داستانهای قبلی ام نوشتم که چگونه ما از آبیم وچگونه وجود دنیا در بسیاری آب از آب است به این خاطر در ادامه می خواهم خدا را در میزان آب در تمامی دنیا بررسی کنم
اما در ابتدا می دانیم که چون دنیا آب است و خر هم عین آدم از آب تکامل یافته و خر هم عین ما از آب است به این علت من تصمیم گرفتم خر را هم عین آدم در میزان آب در تمامی درون دنیا بررسی کنم
یعنی چون تمامی دنیا از آب درست شده به این علت می شود خدا را که خر دانا می باشد را هم در میزان آب بررسی و مقایسه کرد
در ادامه بررسی نام خدا را در نسبت آب که تمامی دنیا است چگونه می شود را بخوانید
قبل از ادامه می خواهم درددلی کنم
در درددلم برای شما می نویسم که از خود چیزی نمی نویسم بلکه من دنیا را آنطور که هست و ما در آنیم آن را همانطور که هست می نویسم اگر از من دلخور شدید برای شکایت از من به آفریدگار رجوع کنید که چرا آفریدگار دنیا را اینگونه آفرید که من آنرا بدون غرض و مرض برای شما همانگونه که هست همانگونه نوشتم
باشد که آفریدگار یار شما باشد و شما را یاری کند
این یادآوری را برای فزولان می نویسم که وقتی آفریدگار خود وجود دارد و بر همه چیز ها نظارت دارد من عددی در دنیا نیستم که بخواهم از خود نظری بدهم برای اطلاعات و راهنمایی بیشتر صبر پیشه کنید و از آفریدگار جواب بخواهید آنگاه که بختتان باز شود آفریدگار جواب را به شما انتقال خواهد داد یعنی آفریدگار وکیل و وصیع فزول نمی خواهد
حالا بعد از این مقدمات داستانم را می نویسم
در قدیم نامها کوتاه شده اول جملات در یک تعریف و معنی و منظور بودند
به این علت برای آنکه از جملات کوتاه شده تمامی آن تعریف کامل یا معنی کامل را بدانیم ابتدا نام خدا را تجزیه کرده سپس کلمات حذف شده را نسبت به معنی به آن نام کوتاه شده اضافه می کنیم سرانجام حاصل بدست آمده توضیح کامل آن نام کوتاه شده می شود
پس در ادامه ابتدا نام خدا را تجزیه سپس تحلیل می کنم والفباهای حذف شده را در تجزیه نام خدا با توجه و مناسب با اندیشه و تصور مردم در قدیم در آن نام کوتاه شده قرار می دهم   
از نوشته ها و توضیحات قبلی ام ما می دانیم که در قدیم در بسیاری پیشرفتها علمی متوجه شده بودند که دنیا از آب است به این خاطر در تجزیه نام خدا الفبای حذف شده در نام خدا در میزان آب را به تجزیه نام خدا اضافه می کنم
با توجه به ارزشهای در قدیم و ارزش گذاریهای آن زمان من میزانهای حذف شده در نام خدا را در تجزیه نام خدا بگونه زیر قرار می دهم
در اصل نام خدا فاکتور جمله ای است که درآن فاکتورگیری کوتاه شده نام خدا را حاصل داده پس برای رسیدن به جواب ابتدا نام فاکتوری خدا را تجزیه می کنیم
در تجزیه نام خدا ما الفبای   خ  و  د  و  ا را داریم و در ادامه ما الفبای حذف شده را به این الفبای تجزیه شده اضافه می کنم
با توجه به اندیشه مردم در قدیم که متوجه شده بودند که دنیا آب است به این خاطر در تجزیه نام خدا در بالا ما میزانهای حذف شده در نسبت آب را به آن تجزیه در بالا اضافه می کنیم
در ادامه ابتدا من تجزیه نام خدا را می نویسم و در مقایسه با دنیا آب است میزانهای حذف شده را در میزان آب در نام تجزیه شده قرار می دهم که می شود

تجزیه نام خدا می شود                            خ                   د         آ

کلمات حذف شده در نسبت آب را اضافه کردم      خ        و        د        آ     ب

پس اگر به تجزیه و حاصل بدست آمده در توضیح بالا در نسبت خدا و آب توجه کنیم معنی نام خدا می شود خود آب
خود آب که دنیا اقیانوس عظیمی از آبهاست
طبق توضیح بالا حالا که ما نام خدا را می دانیم که می شود خود آب و چون آب تمامی دنیا است می شود تمامی دنیا که اقیانوس عظیم و یکپارچه است را خود آفریدگار هم بنامیم
پس تا اینجا خدا خود آب معنی داده را می دانیم
برای اثباط منظورم که خدا خود آفریگار معنی می دهد را در ادامه می نویسم
حالا در ادامه معنی نام خدا را که در نسبت آفریدگار می شود را می نویسم و برای رسیدن به جواب درست دوباره تجزیه نام خدا را به مانند قبل بازنویسی می کنم سپس مطابق معنی و منظوردر نسبت آب در جهان که آفریدگار می شود میزانهای حذف شده را در تجزیه نام خدا قرار می دهم که می شود

تجزیه نام خدا                        خ                د        آ

حاصل نام خود آب           خ       و       د         آ      ب

حاصل نام خود آفریدگار          خ      و        د        آ       فریدگار

حالا که مطابق تجزیه بالا رمز اسم خدا را می دانید من او را آفریدگار می نامم یعنی برایم مهم نیست که دیگران او را چه بنامند
اما چرا خدا خود آب یا خود آفریدگار می شود منظورم چرا به تنهایی خدا را فقط آب نمی گوییم یا بتنهایی خدا را فقط آفریدگار نمی  گوییم بلکه می گوییم خود آب یا خود آفریدگار
چون در نسبت خود در نام خود آب یا خود آفریدگار ما حاصل دنیا فقط بتنهایی خودش می شود را داریم که آن خودش در تنهایی اش خود تمامی آبهای جهان معنی می دهد یعنی آبها در وسعت تمامی جهان خود او می شود که ما او را آفریدگار جهان نامگذاری کردیم
در آخر ما از امروز دانسته می دانیم که چگونه خدا تمامی درون جهان است و توجه داشته باشید که آنچه را که خدا می نامیم این خدا فقط درون تمامی جهان می شود نه تمامی جهان از بیرونش بشود و این جهان از بیرونش دیگر خدا نیست بلکه جهان نام دارد
برای اطلاعات بیشتر که جهان آب است به داستانهای قبلی ام در زمینه اقیانوس جهانی که آفریدگار می شود رجوع کنید
من ساده نوشتم تا ملای احمق هم بفهمد اما می دانم که چون ملا نادان احمق است این ملای احمق نادان نوشته مرا که به سادگی نوشتم را هم نمی فهمد به این خاطر نوشتم تا همه احمقیت ملا را بدانند و همه بدانند که ملا چطور و چگونه احمق است
روش و علت نوشتن این داستان بدینگونه که نوشتم به این علت است که بدانیم هرآنچه که در درون دنیا موجود است چه آدم یا چه خر یا هر موجود دیگر و خود دنیا از آب و در آب تکامل یافته
بنابراین ساخت درون تمامی دنیا و موجودات درونش از آب است و در میزان ساخت آبی همه در درون دنیا یکسان و مشترکند به این خاطر موجودات مختلف در درون دنیا و خود دنیا در میزان مشترک و مساوی و برابر با هم در میزان آب بررسی و استدلال شدند
   
نظر نویسنده
موجودات در دنیای گازی بمانند ما موجودات در دنیای آبی موجود هستند
اما ملا ما موجودات آبی را نمی فهمد تا دنیای گازی و موجودات گازی در آن را بتواند بفهمد و یا بداند با اجازه شما مردم من موجودات گازی در دنیای گازی را هواپیماهای گازی می نامم
ولی نادانان ملایی از روی کسخولی دنیای گازی را روح می نامند
تذکر می دهم که موجوات در درون دنیا از مواد جامد هم حاصل می دهند اما این سری موجودات باید بمانند آب در میزان جریانی بیشتر عمل کنند

گفت طور دیگر بنویس که ملا هم بفهمد
حالا می نویسم تا ملای نادان احمق هم بفهمد
گفتم ملا آب را نمی فهمد تا خود و دیگران که از آبند را بفهمد
چون ملای نفهم نمی داند و نمی فهمد از روی نفهمی ملا خود و سایر موجودات آبی را که 65% تا 70% از آب درست شدند را موجودات خاکی می نامد
ملایی که موجودات آبی را نمی فهمد هرگز نخواهد توانست که موجودات در دنیای آب گاز شده را بفهمد یا بداند
بله ای مردم به ملا بگویید که تمامی موجودات روی زمین و ما آدمها از 65% تا 70% از آب درست شدیم این را به ملا بگویید که ما از آبیم و آنگاه که می میریم به خانه خود در آبها در دریاها بر می گردیم و آنهایی که از آب گاز شده اند به دنیای آب گاز شده خود بر خواهند گشت یعنی آن هواپیماهای از ساخت گازی که ملا آنان را روح و دنیای روحی می نامدشان هم عین ما می میرند و بعد از مردنشان به دنیای بخار بر می گردند
ای مردم ملایی که گو عمامه ای بر سرش می گذارد شما مردم از این ملای گویی چه انتظاری دارید آیا انتظار دارید که ملای گویی هم دنیا را بدرستی در علم به مانند علمی های دانا بداند و بفهمد در حالی که ملای گویی بی شعور در نفهمی ها هیچ نمی فهمد
قبل از ادامه ابتدا این کلمه قصار را بخوانید
بود خری در خریت اش با خری دیگر خورد خری را و آن خر که در خریت اش با خری دیگر خورد خری را ملا بود
اینهم بود داستانی از دیگر داستانهایم ادامه همین داستان را در ادامه بخوانید

بررسی روش تکاملی پرستش نزد ما آدمیان
در این داستانهایی که نوشتم ما می فهمیم که چگونه پرستش شروع شد و تکامل پیدا کرد
در ابتدا شروع پرستش ما پرستش بر هیچی را داشتیم
سپس بعد از پرستش هیچی پرستش خر را شروع کردیم
و بعد از پرستش خر ما پرستش خر دانا را انجام می دادیم
و بعد از پرستش خر دانا ما خود آدم را می پرستیدیم
و بعد از پرستش خود آدم پرستش خود آقا را ادامه می دادیم
زمانها در دنیا سپری شد و نادانی ها از جوامع رخت بربست و دنیا در دانایی و ترقی عقلی شد و ملای نادان در لباس نادانی هایش در خانه حبس شد
در عصر دانایی بعدی در اثر دانش و شناخت بیشتر از دنیا نزد مردم تمامی دنیا در میزان آب کشف شد و خود آب پرستش مردم شد
و بعد از پرستش آب در جهان دردانایی علمی بیشتر بعدی خود افریدگاردر تمامی دنیا را یافتیم و خود آفریدگار را پرستش می کردیم
و در زمان طولانی پرستش خود آفریدگار ما کوتاه شده نام او را در نسبت آب بکار می بردیم و او را خدا می نامیدیم و نام خدا را پرستش می کردیم
این بود راز پرستش که پرستش چگونه شروع شده بود و ادامه پیدا کرد

اما سوال دارم که آیا خدا برای پرستش است
یا انکه ما فقط در یافته های علمی امان فهمیدیم که خدا کوتاه شده خود آفریدگار است و چگونه خود آفریدگار در درون تمامی جهان است
چون ما به دنبال گمشده در جهان بودیم که بدانیم که گم شده ما در درون جهان چگونه است و برای دانستن و فهمیدنش به درون خود دنیا رجوع کردیم و در این مسیر تحقیقاتی و یادگیری های بیشتر از درون دنیا به خود آفریدگار آبی به نسبت تمامی دنیا در درون دنیا دست یافتیم
و اینگونه اکنون که آفریدگار را می دانیم به جواب سوال بی جوابمان رسیدیم
به این علت که ما اکنون بسادگی خدا که خود آفریدگار آبی در درون تمامی جهان هست را می دانیم به این علت اکنون به این چرخه پرستش در نادانی ها از قدیم تاکنون دانا شدیم و نادانی ها را از خود زدودیم
از این داستانها متوجه شدیم که در اثر پیشرفت علم و دانش و دانایی پرستش مردم تغییر کرده
علم کم بود مردم خر را می پرستیدند دانش و دانایی علمی زیاد شد مردم خود آفریدگار آبی به وسعت تمامی جهان را بر پرستش خود قرار دادند

پرستش در احتمالات
آنچه که از این داستان متوجه می شویم اینگونه است که نوع و میزان عوامل پرستیدن بستگی به دانایی علمی ما دارد اگر توجه کرده باشید در داستانی که نوشتم وقتی دانایی علمی اندک بود همه خر را می پرستیدند
وقتی که دانش علمی ارزش حیوان و دنیا را علمی و کامل به همه شناساند و میزان ارزش ها در دنیا مشخص شد و دنیا دانسته تحلیل علمی شد نوع پرستش تغییر کرد
علت تغییرات در پرستش ها را قبلا در داستانهایم معرفی کردم که اینگونه بود که در ادامه می نویسم
هربار که پرستش بر ناشناخته قبلی می شد در مرور زمان آن ناشناخته قبلی به روش علمی شناخته بعدی می شد و این شناخته حاصله جدید ناشناخته جدید بعدی را پیش می آورد و چون آن ناشناخته قبلی شناخته شده بعدی می شد دینی دیگر آن ناشناخته که شناخته شده بود را نمی پرستید و دینی ناشناخته حاصله بعدی را می پرستید
علمی با دانش و علم و کوشش از آن ناشناخته بعدی ایجاد شده و حل آن ناشناخته بار دیگر به شناخت بیشتر بعدی می رفت و بعد از آن شناخت بیشتر جدید بدست آمده مرحله بعد ناشناخته جدید آشکار می شد و چون ناشناخته قبلی شناخته شده بود دیگر دینی آن ناشناخته که شناخته شده بود را نمی پرستید بلکه ناشناخته حاصله بعد از آن شناخت را پرستش خود قرار می داد یعنی دینی هر بار ناشناخته ای را برای خود سنبل می کرد و در نادانی آن سنبل ناشناخته را می پرستید
اگر ما شناخته شده را دانایی و ناشناخته شده را نادانی بنامیم تعریف بالا اینگونه می شود
هر بار که در دانایی هستیم به نادانی بعدی می رسیم و وقتی نادانی بعدی را دانستیم و آن نادانی به دانایی تبدیل شود دوباره در دانایی بعدی با نادانی بعدی در جلوتر مواجه می شویم یعنی ما در دنیا دائما در حال تلاش برای رسیدن به فهم و دانایی بیشتر هستیم و در هر مرحله که از دانایی های قبلی به نادانی های بعدی می رسیم دینی آن نقطه نادانی جدید را در هر مرحله پرستش خود می کند تا آنکه آن نادانی از طریق دانش و علم به دانای تبدیل می شود و آن دانایی جدید نادانی بعدی را حاصل می دهد و دینی همیشه نادانی های حاصله بعدی را پرستش می کند و آن پرستش تا روزی که آن نادانی حل علمی نشود ادامه پیدا می کند و وقتی نادانی حل شود دینی نادانی بعدی را پرستش خود می گذارد و این روش در درون دنیا استمراری همیشه بود و هست
و اینگونه با پیشرفت دانایی علمی آنچه که در مرحله بعد از هر دانایی علمی آشکار می شود و ما برایش جواب نداریم و آن را نمی دانیم و سعی علمی به دانستن آن داریم دینی نادان آن مکان را مکانی برای دین و پرستش خود می کند و هر بار که داناتر می شویم و با دانایی بیشتر پیش می رویم و به نادانی دیگر در جلوتر بر می خوریم و سعی به فهم و حل آن نادانی می کنیم دینی آن نادانی جلوتر را در آن مرحله تا یافتن جواب بعدی پرستش می کند و امیال دینی اش را به آن نادانی بعدی معطوف کرده و به آن نادانی نسبت می دهد و این عبادت و پرستش دینی به آن نادانی ادامه پیدا می کند تا آنکه روزی آن نادانی به روش علمی حل شود و وقتی آن نادانی حل شد و جواب مشخص شد در مرحله بعد از آن کشف و تشخیص علمی دانا متوجه نادانی های جدید بعدی می شود و دینی دیگر آن نادانی قبلی که به دانایی تبدیل شد را پرستش نمی کند ودر عوض  دینی آن نادانی کشف شده جدید را پرستش و عبادت می کند و این پرستش و عبادت به نادانی جدید ادامه دارد تا روزی که آن یافته جدید پاسخ درست علمی پیدا کند و وقتی که پاسخ درست علمی حاصل شد سوال در نادانی بعدی پیش می آید که امیال دینی در نادانی اش سبب می شود که دینی آن نادانی جدید را بپرستد و دینی ها آن سوال حل نشده بعدی در نادانی را که در اثر دانایی قبلی پیش می آید را در نادنی هایشان دین معرفی می کنند
و اینگونه هر چه علم پیش می رود دین آویزان علم است و دینی آویزان شده به علم دین را می سازد

انگلیس از ملا نادان خر مدرسه نرفته دانشمند ساخت
گفت شنیدم که در طوطعه انگلیسی ها از ملایان نادان خر دانشمند مدرسه نرفته درست کردند حتما شما هم خبرش را از رادیو بی بی سی شنیدید گفتم این در قدیم بود حالا دیگر بی بی سی تنها نیست صدای آمریکا و صدای روسیه هم در رقابت با یکدیگر به این طرح پیوستند و با توان هرچه بیشتر سعی می کنند تا از ملا نادان خر مدرسه نرفته دانشمند جهانی بسازند و در این طرح دانشمند سازی جهانی از ملایان نادان خر کشورهای دیگر هم در گوشه و کنار دنیا در رقابت با یکدیگرآویزان بی بی سی و صدای آمریکا و صدای روسیه شدند و سعی دانشمند سازی از ملای نادان خر اکنون یک طرح جهانی شد و برای این طرح جهانی تمام کشورهای جهان در سبقت گیری از هم با یکدیگر در سعی و تلاش رقابت می کنند
گفت چه خبرهایی در این دنیا است که نمی دانستیم گفتم سعی برای شهرت و پول و مقام و چاپیدن و تصرف خاصیت این دنیا است
از فریاد ما است که خر نادان آرزوی همه شد و اینگونه در خرد انقلاب 57 انقلاب خریت شد

تنزی حقیقی از ملای انگلیسی  
به ملا گفتم سخنرانی در طبقه زیر زمین است
ملا گفت که گفتند جهنم زیر زمین است و در زیر زمین جسد شیطان دفن است و بهشت در روی زمین در هوا است و در هوا خدا منزل کرده و ملا ادامه داد و گفت من به زیر زمین نمی روم
ملا را از زمین بلند کردم و در هوا سرو ته اش کردم گفتم ملا می بینی پایین بالا شد و بالا پایین شد
همانگونه که دنیا در سروته شدن ملا برای ملا پایین اش بالایش و بالایش پایین اش شده بود ملا را به اتاق سخنرانی بردم
و همانطور که ملا برعکس کله اش پایین و پاهایش در هوا بود او را بر منبر سخنرانی اش قرار دادم
و ملا از من تشکر کرد و من از آن محیط رفتم و بعد از رفتنم ملا برای مردم سخنرانی کرد و مردم هم با ملا و سخنرانی اش حال می  کردند در آخر سخنرانی هم مردم دوزار به ملا دادند و این خبر به گوش انگلیس و نوچه اش آمریکا رسید و از آن تاریخ به بعد هنوز انگلیس و نوچه اش آمریکا به دنبال آن طوطعه گر که ملا را به زیر زمین برده بود می گردند
خواهش می کنم که منو به انگلیسی ها و نوچه اش آمریکایی ها لو ندهید
من سپاسی سپاس بسیار بر شما دارم    

رازملا گی برسر دارد
در آن تاریخ که این داستان اتفاق افتاد هنوز ملایان عمامه به مدل امروزی را بر سر نداشتند
در قدیم ملایی نزد من آمده بود در حین رفتن اش عمامه اش را جا گذاشته بود و من آن را به ملا بر نگردانده بودم و عمامه ملا را دور از چشم همه در زیر زمین مخفی کرده بودم تا روزی از آن عمامه عکس گرفتم و عکس آن عمامه را به دیگران نشان دادم بعدها با تعجب دیدم که ملایان به مانند آن عمامه به شکل گو پارچه ای را به مانند همان عمامه گویی پیچاندند و آن گو پارچه ای را بر سر خود کردند و اکنون شما آن عمامه قدیمی به شکل گو را بر سر ملایان امروزی علنا می بینید
اگر عمامه قدیم رمز داشت اکنون شما آن رمز را برسر ملا می بینید
و من برای کمک به شما که رمز عمامه بر سر ملا را بدانید می نویسم که اسم رمز عمامه بر سر ملا  می شود
گو

حالا قبل از ادامه ابتدا چند عدد کلمات قصار بخوانید
به من گفت چرا نوشتی گفتم اگر نمی دانستم نمی نوشتم اگر حرفم را باور ندارید از خدا بپرسید

خر بی پالون ملای نادان می شود چون ملا بی پالون وجود ندارد ملای خرپالونی ملای حمال نادان می شود
مواظب باشید وقتیکه می روید کله اتان را جا نگذارید چون بدون کله نمی توانید بروید

اگر دوست دارید کله اتان را به من قرض دهید تا من کلی داستانهای علمی درونشان بنویسم  

بود خری در خریت اش با خری دیگر خورد خری را و آن خر که در خریت اش با خر دیگر خورد خری را ملای طلبه نادانی ها بود   
    برای خواندن دوبار روی عکس کلیک کنید

ملای واپسگرای خل و شفت و لوچ و مچول خر
در این قرن پیشرفته مدرسه ای جدید ملای مدرسه نرفته برای سلطنت نادانی در خریت اش قیام کرد و این قیام ملای خر بر علیه دانایی و پیشرفت و سازندگی ها بر نیکان دشواری ها آفرید و سبب شد که ما نیکوکاران عاقل و متفکر مبتکر در خطر و دشواری ها در سختی ها شویم
گفت چه خبرهایی در این دنیا است که نمی دانستیم گفتم سعی برای شهرت و پول و مقام و چاپیدن و تصرف خاصیت این دنیا است

نویسنده از غیب دنیای گازی آگاه است و با اجازه غیب دنیا در گازها این نامه را نوشتم
بود خری در خریت اش با خری دیگر خورد خری را و آن خر که در خریت اش با خر دیگر خورد خری را ملای طلبه نادانی ها بود دیگری جواب داد و گفت نه او خود ملا بود
پایان کلمات قصار

آرزوی نویسنده
به مهرت
به مهرم
با هم مهربان باشیم
رستمکلا گنبد گرکان گلوگاه بندرگز آشوراده بهشهر نکا ساری شاهی جویبار بابل بابلسر آمل نور چالوس شهسوار رامسر فریدونکنار کلاردشت کردکوی آق قلا آزادشهر کمیش دپه  زیرآب آلاشت مازندرانی ام

1379