torsdag 23 oktober 2014

سیزده بدر

 
 
 
 
 
 
 
 
مازی ابدی
 
لطفا روی لینک زیر کلیک کنید
 
 
 
 
 


راه چاره

 
 



ماز دریوی ابدی
 
 
لطفا روی لینک زیر کلیک کنید
 
 
 
 
 


måndag 6 oktober 2014

ای سید ملا نادان کله سبز حیله گر حقه باز دوزاری من تو را از قبل می دانستم

 
 
 
 
 
 
 
 
بدنبال الله در خانه کعبه درعربستان صعودی نگرد
 الله در آستین سید ملانادان کله سبز حیله گر حقه باز خانه شخصی دارد
 
 
 
سید ملا نادان کله سبز حیله گر حقه باز بی معرفت نشو بدون من تنها نخند بیا با هم به این امت نادان بخندیم
می دانم که وقتی تو سید ملانادان کله سبز حیله گر حقه باز ملاهای نادان دلغک کله سفید ساده احمق را می بینی به ملاهای نادان دلغک کله سفید احمق ساده می خندی و به یا بر آنها پوز خند رهبریت  می زنی
می دانی که می دانم چرا تو سید ملانادان کله سبز حیله گر حقه باز  به ملاهای نادان دلغک کله سفید ساده و احمق می خندی
چون من غیر ملا هم مثل تو ملا سید نادان حیله گر حقه باز به ملاهای نادان دلغک کله سفید ساده و احمق می خندم
پس بیا تو سید ملا نادان کله سبز حیله گر حقه باز همزمان با من غیر ملا با همدیگر به ملاهای نادان کله سفید دلغک کسخول ساده احمق بخندیم
چرا چون  سید عربها کله سبز حیله گر حقه باز نادان ایرانیان کله سفید را عجم حیوان رقاص چهار پا دلغک می خوانند چرا چون ایرانیان دلغک ها برای عربها هستند عربها بی تقصیرند چون ایرانیان خود می خواهند که دلغک باشند
چون ایرانیان کله سفید خود می خواهند که عجم حیوان رقاص چهار پا دلغک باشند بدینگونه درست اش این هست که من غیر ملا و تو سید ملا نادان حیله گر حقه باز کله سبز با هم به این رقاصان عجم دلغک کله سفید ایرانی بخندیم
طرف لایق اش است و خودش می خواهد به من چه
گفته هایی که صحت نداشت را سید ملا های نادان کله سبز حیله گر حقه باز در حقه گفتند اما ملا های کله سفید نادان ساده و احمق دلغک باورشان شد و به واقعییت پنداشتند
البته صحبت راجب الله نیست که سید ملا نادان کله سبز حقه باز از نام الله برای دست انداختن ملاهای نادان کله سفید کسخول ساده احمق دلغک سو استفاده می کند
این بود مشکل جامعه دلغکان
 
بچه مدرسه ای
 
 
در آخر به سید ملا نادان حیله گر حقه باز گفتم  ::::::    امت اسلامی   ::::   سید ملا نادان حیله گر حقه باز دور از روئیت دیگران آنقدر خندید که نزدیک بود شکم اش بترکد و پاره شود
از آن به بعد من هی می گویم   :::   امت اسلامی و سید ملا نادان حقه باز حیله گر هم فریاد خنده اش می پیچد و از خنده روده پر می شود
 
از اینجا من هم شروع  کردم به خندیدند
امت اسلامی  :::   به امت می خندیم
امت اسلامی   ::::   به امت می خندیم
بسیج اسلامی   ::::   به امت می خندیم
کمیته اسلامی   :::   به امت می خندیم
سپاه پاسداران  ::::  به امت می خندیم
بنیاد مستضفان  :::   به امت می خندیم
ملا کله سفید کسخول  :::  به امت می خندیم
انقلاب اسلامی  ::::::  به امت می خندیم
سید خمینی موسوی  :::  به امت می خندیم
امام خمینی   :::   به امت می خندیم
سید ملا نادان حقه باز  :::   به امت می خندیم
سید خامنه ای حقه باز  ::  به امت می خندیم
جنگ با صدام کافر سوسیالیزم  :::  به امت می خندیم
مذاکرات سرکاری اتمی  :::   به امت می خندیم
بنیاد معلولان جنگی  :::   به امت می خندیم
 
حالا سید ملانادان به اطلاع من رساند که او هم همزمان با من به این امت نادان دلغک کسخول می خندد
من و سید ملا نادان حیله گر حقه باز حالا بخند و کی بخند   ::  بخند بخند می کنیم
بهشت  :::  با هم به امت می خندیم
جهنم  :::   با هم به امت می خندیم
آن دنیا   ::: با هم به امت می خندیم
آین دنیا :::  دیگر خنده ما به امت بی کنترول شد
این دنیا  :::  جایی است که امت های کسخول و احمق چون ملاهای کله سفید نادان در درونش زندگی می کنند
قرآن  :::   عجب امت را سر کار گذاشتیم
نماز  :::   تفریح سر کاری خوبی برای سربسر گذاشتن امت است
امام زمان  ::::  برای حفظ انسجام امت اسلامی لازم است
نیاز به گفتن امام زمان  :::  این حقه را اگر به امت نگوییم استمرار و بقای اسلام و جمهوری اسلامی تایید نمی شود و نابود می شود
نقش امام زمان  :::   هیچ نقشی ندارد چون امام زمان وجود ندارد یعنی امت ها یا کیرند یا کوس امام زمان بی کوس و کیر در روی زمین وجود ندارد  
 
اگر امام زمان دروغین را که قول آمدنش را ایرانیان قدیم و موسوی های اسراییلی و عیسویان ابراهیمی و دیگر پیغمبران فراموش شده می گفتند آمده باشد امام زمان اسلامی هم می تواند حقیقت داشته باشد که ندارد
هی دائما می گفتیم و به امت می خندیدیم نه به ملت بخندیم چون ملت و ملیتی در کار نیست
 
گفتم سربسر نگذار
گفت با که
گفتم با من
گفت با تو که نمی شود سربسر گذاشت چون تو واقعییت ها را می دانی  حالا در اینجا با همدیگر یکباره به امت کله سفید نادان کسخول  خندیدیم
 
خر
طرف باورش شد
چرا
چون دائما به اش گفتیم خر
 
عجم دلغک
طرف باورش شد
چرا
چون دائما به اش گفتند عجم دلغک
چون طرف فکر می کند که عجم دلغک  است سید عرب را ارباب خود می داند و می نامد
یعنی این عجم دلغک عربها را صاحب سیرکی می داند که عجم دلغک درون اش در سیرک روزگار می گذراند
ساده بنویسم تا دلغکان هم بدانند و بفهمند
ایرانیان عربها را صاحب سیرکی می دانند که ایرانیان عجم دلغک در درونش بمانند کشورشان در دلغک بازی مشغولند و زیست می کنند
 
بچه مدرسه ای
 
 
 
 


فرزند تازه ازدواج کرده قرار بیاید به دیدن پدر و مادرش






 
 
 
 
 

 
 


 

lördag 4 oktober 2014

آدرس را درست آمدید در یافتن سنبل خود درخشیدم


 

 

این داستان یافتن  سنبل برای خودم


شیر دندان درد گرفت

شیر فیل گنده را خورد

 

 
 

سنبل من یا بهتر بگویم انتخاب سنبل برای خودم که آن سنبل مرا کاملترین و قدرتمندترین نزد همه دیگران جلوه دهد را در ادامه بخوانید

خودکار را به دست گرفتم و فکر کردم که برای خودم سنبلی بیافرینم

هر چه توانستم فکر کردم دیدم که در این دنیا از شیر قوی تر و قدرتمند تر وجود ندارد

خواستم سنبل خود را شیر بگذارم و کمی فکر کردم و پیش خود گفتم خوب اگر بخواهم مظهر خودم را شیر بگذارم شیر قدرتمند قوی خودش وجود دارد و مردم که این سنبل شیر را که من برای سنبل خود انتخاب کردم را می بینند می گویند که شیر خودش وجود دارد اما وقتی که مردم به این سنبل من ساخته شده از شیر نگاه کنند پیش خودشان می گویند که این فقط عکس یک شیر در جایی نا مناسب است نه خود شیر به این علت این سنبل نشاندهنده من نمی شود

در ادامه کمی بیشتر فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من باید مثل یک شیر قوی باشم و این کافی نیست که مظهر من فقط یک شیر قوی باشد اما خودم عین شیر قوی نباشم بیشتر تفکر کردم و سنجش ها و مقایسه های بیشتر انجام دادم به این نتیجه رسیدم که در آسمان کرات و ستارگان وجود دارند و کرات ضعیف وابسته به ستارگان قوی هستند در اینجا ستاره را به عنوان یک قدرت برتر در آسمان برای سنبل خود انتخاب کردم و از مجموع ستاره در قدرت آسمانی و شیر قدرت زمینی برای مظهر خود شکلی کشیدم که آن شیر در درون ستاره و مدل ستاره بود

اما متوجه شدم که باز می شود که در ترسیم سنبل خودم بیشتر و قوی تر و یکه تاز تر باشم  البته نه در واقعیت همچون قدرتی را که رسم کردم باشم بلکه فقط در شکل یک سنبل نقاشی شده برای خودم اینگونه در سنبل قوی ترین و برترین دنیا باشم

و به خاطر اینکه سنبل من قدرتمند ترین باشد تصمیم گرفتم که در دست شیر یک صلاح جنگی قرار دهم خوب فکر کردم و در تفکر و خیالات به مظهر قدرت شمشیر رسیدم اما پیش خود گفتم که شمشیر از پس صلاح های پیشرفته امروزی بر نمی آید و شمشیر صلاح ضعیفی است به این خاطر فکر کردم و پیش خود گفتم که چون شمشیر از پس صلاح های پیشرفته امروزی بر نمی آید پس من باید برای آنکه سنبل ام سنبلی قدرتمند تر شود باید بالاترین و پیشرفته ترین صلاح های امروزی را در دست شیر در درون ستاره قرار دهم و برای این منظور ناچارن ( ناچارا ) ابتدا یک فضا پیما پیشرفته امروزی را که امروزه به فضا می رود را در دست شیر رسم کردم و در دست شیر در درون ستاره قرار دادم و بعد از انجام باز پیش خود به این نتیجه و تفکر رسیدم که برای سنبل باز قوی تر باید عکس قدرتمند ترین بمب های امروزی را بر روی فضا پیمای پیشرفته که از قبل رسم کردم قرار دهم و در این مرحله در رسم سنبل برای خودم کلی عکس های بمب های اتمی قوی را در روی عکس فضا پیمای پیشرفته امروزی که در دست شیر در درون ستاره رسم شده بود رسم کردم

مشغول فکر و ترسیم سنبل بودم اما چون ترسیم یک سنبل ماورای قدرت بیشتر از توانم برای خودم انجام و تمام شده بود در این لحظه به تلویزیون پشت سرم که روشن بود نگاه کردم در تلویزیون برنامه راز بقا پخش می شد من بر گشته بودم و مشغول دیدن برنامه راز بقا در تلویزیون شده بودم و توجه کردم که آن فیلم در چه موردی است و تماشا برنامه تلویزیونی را ادامه دادم و تلویزیون عکس یک گله از فیل ها را نشان می داده و من که عکس فیل های عظیم را در تلویزیون می دیدم به این فکر افتادم که سنبل قدرت و برتری خود را فیل رسم کنم چرا که از فیل عظیم تر و قدرتمندتر وجود ندارد به این خاطر شروع کردم به رسم سنبلی که مظهر قدرت آن سنبل برای من فیل گنده قدرتمند باشد و این سنبل از فیل را برای نشان دادن برتری و قدرت خود رسم کردم در آخر کار رسم کردن سنبل فیل برای خودم بودم که لحظه ای سرم را به طرف تلویزیون در پشت سرم برگرداندم تا درست و بهتر ببینم که شکل فیل دقیقا و درست چگونه است تا سنبل رسم شده فیلی که رسم کردم درست و دقیق طراحی و رسم شده باشد

اما با تعجب باورنکردنی در تلویزیون دیدم که کلی شیر فیل ها را احاطه کرده بودند و بطور باورنکردنی با چشمانم دیدم که شیرها می خواستند فرزندان فیل ها را بدرند و نوش جان کنند و فیل های عظیم هم حلقه ای درست کردند که فرزندان فیل ها در وسط حلقه فیل های عظیم قرار داشتند و بعد از چند تلاش از  طرف شیرها برای خوردن بچه فیل ها که به نتیجه نرسید شیرها از نزدیک فیل ها کمی پراکنده و دورتر شدند ولی یکباره یک فیل عظیم به یک شیر باقی مانده در نزدیک فیل ها حمله کرد و شیر فرار کرد و فیل هم به دنبالش می دوید و هدف فیل دور کردن آن شیر از محیط نزدیک به گله فیل ها بود اما وقتی که آن فیل عظیم کمی از گله فیل های دیگر به تنهایی فاصله گرفت و از گله فیل های دیگر دور شد تمامی شیر ها دیگر یکباره به آن فیل عظیم حمله کردند و شیر ها از سر و کله آن فیل بالا می رفتند و فیل آنقدر عظیم بود که وقتی شیر ها می خواستند از کول فیل بالا بروند سور می خوردند و به پایین بر روی زمین می افتادند و شیرها سعی می کردند تا فیل را گاز بگیرند اما بدن فیل آنقدر پهن و عظیم بود که شیر ها نمی توانستند بدن فیل را گاز بگیرند تا شیر را زخمی کنند و حمله شیرها به این فیل عظیم ادامه پیدا کرد تا آنکه فیل خود در روی زمین خوابید و فیل تسلیم شیرها شد و شیرها هم سعی کردند فیل را بدرند و یک شیر هم خرطوم فیل را با دندان تیز و بلندش گاز گرفته بود و همانطور که فیل بر روی زمین افتاده بود شیرها فیل را نوش جان کردند و من که این صحنه را دیدم به خود گفتم نه من سنبل خود را فیل نمی گذارم

چون در مقایسه فیل با شیر اگر چه فیل گنده است اما شیر با دندانهای تیزش و با انعطاف پذیری اش در حرکت و سرعت و تغییرات بدنی و جهش و جنبش شیر قوی تر از فیل است

و چون فیل سنگین است و فیل سرعت و حرکت و تغییرات بدنی و جهش و جنبش و انعطاف پذیری شیر را ندارد به این خاطر فیل به تواناییهای شیر نمی شود

در آخر فهمیدم که اگر من در سنبل ام فیل شوم دیگران در سنبل اشان شیر می شوند و مرا در سنبل اشان شکست می دهند و مرا می درند و می خورند در نتیجه چون شیر قوی تر از فیل عمل کرد من سرم را به طرف کاغذ بر گرداندم و طرح سنبل شیری که قبلا کشیده بودم را در جلوی خود قرار دادم و شکل آن سنبل شیر در درون یک ستاره رسم شده بود و در دست شیر فضا پیمای پیشرفته امروزی با بمب های اتمی قرار داشت را کشیده بودم باز بیشر فکر کردم و متوجه شدم که مظهر سنبل خودم را باز قوی تر کنم و در شکل سنبل برتر از دیگران شوم ناچارا فکر کردم که برای آنکه سنبل من قوی تر از سنبل دیگران شود در دهان شیر آتش رسم کردم که آتش از دهان شیر به بیرون فواره می زد و از کون شیر هم شکل چوسی که دنیا را به یخ تبدیل می کرد رسم کردم در اینجا که رسم کردن کامل شد برگشتم تا کمی به تلویزیون تماشا کنم به تلویزیون دید توجه کردم تا ببینم که تلویزیون چه برنامه ای پخش می کند باز با تعجب در تلویزیون دیدم که شیری قدرتمند و عظیم و درنده ناله می کند و این شیر عظیم و قدرتمند و قوی پیکر با دهان گنده و دندانهای تیز و قوی اش در دندانش کرم خوردگی پیدا کرده بود و شیر می نالید و آه و ناله سر داده بود و گوینده در تلویزیون توضیح داد که این شیر که قوی ترین شیرهای روی زمین است دندانش پوسیده شده و از درد ناله می کند و قادر به خوردن موجودات زنده دیگر نیست و این شیر قدرتمند و قوی پیکر با فک قوی ترین تا مدت کوتاه دیگر از روی گرسنگی خواهد مرد من که صحنه را دیدم فکر کردم که این چه سنبلی است و این چه قوی ترین و قدرتمندتر ینی است که با یک کرم خوردگی دندان به این درد و ناله عظیم افتاد که صدای پارس اش از درد در تمامی دنیا پیچیده شده و قادر نیست که دیگر بیشتر بدرد و بخورد و نمی تواند قدرتی مصوب شود یا قدرتی باشد بلکه این شیر ضعیف ترین موجودات دنیا شده و آنقدر ضعیف است که در اثر کرم خوردگی دندان قادر به خوردن غذا هم نیست و بزوی از گرسنگی در ضعف بدرک واصل می شود این چه قدرت ناتوانی است که با غذا خوردن زنده است و اگر غذا نخورد در ضعف و ناتوانی می میرد و به درک واصل می شود و وقتی هم که غذا می خورد باید بریند وگرنه اگر نریند زیادی گو و شاش در شکمش او را می ترکاند و می پاشانداش در آخر به این نتیجه رسیدم که این سنبلی را که برای خود رسم کردم سنبل مناسب و بی همتا نیست که برای نشان دادن برتری و قدرت برتر من بر دیگران رسم شده باشد

در اینجا برای سنبل خودم به فکر اسب افتادم و پیش خودم گفتم و از خود خواستم که اسب را سنبل خودم بگذارم

اما چرا خواستم سنبل خود را اسب بگذارم را در ادامه برای شما می نویسم

چونکه اسب گنده است و در سرعت بی حمتا ( حمتی ) است و اسب می تواند کلی بارهای سنگین را حمل کند اما باز کمی فکر کردم متوجه شدم که اسب در رفتن به سربالایی ضعیف است و اسب در رفتن به سربالایی زود خسته می شود و از قبل می دانستم و دیگران برایم تعریف کرده بودند که اگر اسب و خر یکدیگر را بگاهند از اسب و خر قاطر یا یابو متولد می شود که یابو توانایی  بسیار قوی در رفتن به سربالایی را دارد و از کوهای سربلند می تواند بدون خستگی و مشکل بالا رود و بار حمل کند

در اینجا فکر کردم که سنبل خودم را یابو بگذارم اما کمی بیشتر توجه کردم که آیا توانا تر از یابو هم هست متوجه شتر شدم که شتر استقامتی بسیار بیشتر در مقایسه با یابو دارد چون اگر من سوار یابو شوم و به کویر بروم یابو توان تحمل کویر را ندارد و یابو بعد از مدتی در کویر بودن خواهد مرد و تنها شتر استقامت و پایداری زیست در کویر گرم و خشک و بی آب و علف را دارد و تنها شتر می تواند در کویر زیست کند و وقتی که به این تفکر رسیدم در اینجا مظهر خودم را شتر گذاشتم اما باز قانع نشدم و فکر کردم و تفکر و تخیل در سر گذاشتم متوجه شدم که من از کویر نیستم و از کویر نیامد م و در کویر زندگی نمی کنم و هرگز در کویر هم نبودم بلکه من از جایی خوش آب و هوا هستم که از آنجا که من هستم هوایش مطبوع و زمین اش سر سبز و دریایش زیبا و ماهی هایی لذیذ و دشتی پر از میوه و غذاهای خشمزه و بسیار و مطبوع و بسیار خوبی ها و خوردنی های خوب و شیرین و زیبای دیگر دارد و

من از اینگونه سرزمین آرزوها هستم

فکر کردم و نتیجه گرفتم که من نمی توانم شتر کویر خار خوار در کویر      از مکانی درفقدان و گدایی آرزوها باشم

در اینجا باز فکرم را درسرم چرخاندم  یادم آمد که دیگران از قدرت و توانایی های الله می گفتند در اینجا تصمیم گرفتم که سنبلی از الله با خطی زیبا و قشنگ را برای خود رسم کنم و باز بیشتر به الله فکر کردم که دیگران گفتند که الله همه توانایی ها ی دنیا را در خود دارد و در اینجا عکسی از خودم همراه با الله را در ترسیم بر روی کاغذی در شکل به خط در آوردم و بعد از تمام شدن کارم خسته بودم رفتم و خوابیدم

در خواب خواب دیدم خواب حیواناتی که قدرتی تمام آن حیواناتی را که من برای سنبل خودم می خواستم را یکجا و با هم همزمان و یکباره جابجا می کرد و یکباره از خواب پریدم فکر کردم که انتخاب اسم الله برای سنبل خودم غلط است چون من آن توانایهای علمی را که الله دارد را ندارم  و او خودش در تواناییهای بیشتر علمی است نه من و نام او نمی تواند مظهر من که در فقدان تواناییهای او هستم بشود در حقیقت سنبل من نمی تواند آنچه که دیگران هستند و من آنگونه نیستم و نمی شوم باشد

رفتم کاغذی در جلویم گذاشتم و خودکاری بدست گرفتم که نوشته های خود را پاکنویس کنم تا بعدا در شرایط مناسب به دنبال طرح سنبل مناسب برای خود بگردم که آن سنبل بتواند مرا در تمامی توانایی های شگفت آور که در حقیقت من هیچکدام از آن تواناییها را ندارم رسم کنم در حال نوشتن بودم سرم خارش گرفت دستم را به طرف سرم به بالا بردم و خودکار در بین انگشتان دستم بود سرم را با دستم خاراندم همزمان که سرم را با انگشتان دستم می خاراندم آیینه ای در جلویم بود و عکس خودم را همراه با خودکار در بین انگشتان دستم بر روی سرم را در آینه جلویم می دیدم        به دست و انگشتان و خودکار بین انگشتان دستم فکر کردم و همزمان در جلویم جزوه فیزیکم بود که من خودم آن جزوه فیزیک را برای اولین بار خلق کردم در آخر به اینجا رسیدم که من با خودکار می نویسم و در نوشتن خودکار در بین انگشتان دستم قرار دارد و این مغزم است که می فهمد و دستانم را در نوشتن هدایت می کند و حالا که خودکار در بین انگشتان دستم قرار گرفته من با آن دستم همراه با خودکار بین انگشتانم سرم را می خارانم و این خودکار در خاراندن سرم بر روی سرم قرار گرفته و من هم همزمان خود را با خودکار بدست و دست بر روی سرم را در آینه در جلویم می دیدم و وقتی به سرم و دستم و انگشتانم و خودکار بین انگشتان دستم فکر می کردم متوجه شدم که این بهترین سنبل است که من می توانم برای خود انتخاب کنم چون سرم تمامی فیزیک دنیا را می فهمد و سرم در پیشرفت علمی اش وسیله و ابزار می سازد و من آن وسیله و ابزار را در دستم می گیرم و دکمه آن وسیله را می فشارم تا تمام شیرها و نهنگ ها و ببرها و فیل ها و مارها و عقربها و در صورت لزوم کرات و ستارگان را می پاشانم یا آنها را می آفرینم در اینجا در تحلیل و تفکر تصمیم گرفتم که عکس خود را با خودکاری در بین انگشتان دستم و دستم با آن انگشتان خودکار بدست بر روی سرم را سنبل خود بگذارم

که تعریف این سنبل اینگونه می شود که من خودکاری در بین انگشتانم دارم و در روی آن خودکار دکمه ای است که من می توانم میله خودکار را برای نوشتن به وسیله آن دکمه باز کنم یا بعد از نوشتن آن میله را بوسیله آن دکمه ببندم و سر انجام تصمیم گرفتم که من این دست و انگشتان و خودکار در بین انگشتان و دکمه روی خودکار و فیزیک ام در جلویم را بر روی سرم و سرم بر بدنم را بر روی کاغذی رسم کرده و آن را سنبل خود قرار دهم که در این سنبل با فشار این دکمه همه چیز نوشتم و همه چیز آفریدم

پس من همه چیز هستم که خودم نمی دانستم

و شیر و فیل و پلنگ و اژدها و باز بیشتر سنبل من نمی شود چون من شیر و پلنگ و ببر و شغال مار و فیل و نهنگ و دیگر موجودات را خود تربیت اشان می کنم و در تریت اشان به من گوش می دهند و توجه اتان می دهم که خاطر تان باشد که وقتی شیر دندان درد گرفته بود شیر ناتوان شده بود و نمی توانست دندان خود را معالجه کند بلکه این ما هستیم که دندان پوسیده شیر را معالجه می کنیم تا شیر درد نکشد و سر انجامش از درد نمیرد پس سنبل من خودم هستم من با دست و پایم حرکت می کنم و مغزی در شعور در کله ام دارم و تمامی قدرت ها را در یک دکمه کردم و من ( قویترین و بالاترین همه هستم )

پس سنبل من برای نشان دادن برتری ام اینگونه می شود  :::::::::::::  خودم

اما  چند چیز را جا گذاشتم که برای شما اکنون تعریف می کنم که با پاهایم حرکت کردم تا کاغذی را برای نوشتن آوردم و با دستم بر روی آن کاغذ نوشتم و با شکمم غذا خوردم و غذا را با روده هایم جذب کردم و با سلول های وجودم آن مواد جذب شده از روده هایم را در مداراتشان  پاشاندم و از پاشاندن آن مواد جذب شده از رودهایم در سلول های بدنم جریان برق آزاد شد و آن جریان برق آزاد شده به درون خونم رفت و آن خون محتوای جریان بیشتر برق را قلبم پمپاژ کرد و آن خون محتوای جریان بیشتر بوسیله پمپاژ قلبم به تمام وجودم رسید و این جریان بیشتر از طریق خونم به تمام بدنم برده شد و این زیادی جریان به مغزم برده شد و مغزم را روشن نگاه داشت و من توانستم با مغز دائما روشنم فکر کنم و بفهمم سپس خون مواد زائد بدنم را به خود جذب کرد و آن مواد زائد بدنم را خون به کلیه هایم و روده هایم برد و کلیه هایم مواد زائد و کثیف بدنم را گرفت و از بدنم به وسیله شاش به بیرون انداخت و مواد زائد دیگر را خون به روده هایم برد و من آن مواد زائد را ریدم و از بدن و وجودم بیرون انداختم

اما همه این ها را که در سنبل خود نوشتم انجام شد اما چیزی که توجه نکردیم این است که من از آب درست شدم

پس سنبل من :::::: این مقدار آبی که خودم هستم می شود

پس در نهایت سنبل من می شود ::::::: آب

در اینجا یک لیوان آب آوردم در جلوی خود در روبرویم قرار دادم و بعد از مقایسه خودم با آب به این نتیجه رسیدم که فرق من با آن آب روان اینگونه است که ::::  من آب مدار شده هستم

و در اینجا من استدلال را در سرم چرخاندم و تحلیل کردم و فهمیدم و نتیجه گرفتم و من آن تحلیل و تعریف و نتیجه آب مدار شده را برای شما می نویسم

ابتدا می نویسم که ما در ساخت وجودمان از سلول ها در ست شدیم و سلول های مغزی من که منطق های زنده وجودم هستند :::::  ( آب مدار شده اند )

توضیح بیشتر آب مدار شده چه است را می نویسم

در پروسه ساخت مدارات آبی در مغزم هر سلول بعنوان قطعات در مقایسه با مدارات دیجیتال در ساخت مغزم استفاده شده که در ساخت این قطعات آبی ترکیبی کم از کربن و بسیار ناچیز مواد دیگر در زیادی آب بکار گرفته شد و این کربن و مواد ناچیز دیگر در آب نتنها سبب بوجود آمدن قطات شده بلکه سبب پایداری و ثبات آب گشته که قرار گرفتن انبوه این قطعات در میزان مداری در ارتباط منطق ها درست  و اتصالات و ارتباطات با هم سبب بوجود آمدن هوش شده و من آب هوشیار شده ام که :::::: حاصل فهم و درک را در نسبت نوع و شکل اتصالات مداری در خودم  :::::: من هوشیار در میزان خودم هستم

پس تا اینجا که فکر و تحلیل را در سرم چرخاندم فهمیدم که سنبل من باید آنچه که خودم هستم و

 آنچه که خود هستم برتر از همه هستم :::::: ( آب هوشیار هستم ) 

که خودکاری با کلید خاموش و روشن در بین انگشتانم دارم که با آن سرم را می خارانم

پس من خود دنیا هستم که جزوه فیزیک دنیا را که نوشتم در مقابل من قرار دارد و در آن نوشتم

که دنیا برابر است با خودکار بین انگشتان دستم که آن دست و خودکار فیزیک دنیا را آفرید و من با آن خودکار و انگشتان دستم بر سرم :::::::  سرم را که دنیا است را خاراندم

پس سنبل من آن مقدار آبی که خودم هستم هست

و من خود را آب هوشیار نامیدم و سنبل من دریایی شد که آن را در همه جاه و به مقدار زیاد می بینید و اگر ( آب ) نباشد دنیایی نخواهد بود

و بدانیم که آب همیشه ماندنی است و من هم آبم و این است سنبل من

یعنی ::::  سنبل من ::::: خودم

حالا کمی تعریف در مورد آب می نویسم  

وقتی در نوشتن این جزوه در مورد انتخاب سنبل برای خودم تا اینجا نوشتم فکر و افکارم شد ( آب )

و به درخشش و شفافیت آب فکر کردم و متوجه شدم که چون آب حاوی بسیاری جریان برق در خود است به این علت آنچه که من از ملکول های آب می بینم و از آب می درخشد و شفافیت و پاکی آب است زیادی و بسیاری جریان برق در آب است که آب را درخشده کرده و من در حقیقت در دیدن آب درخشش زیادی جریان برق را که از آب در چشمانم می درخشد رامی بینم

در نتیجه وقتی آب را می بینیم در واقع زیادی جریان برق در آب را ما مشاهده می کنیم

یعنی با دیدن آب ما در واقع انبوه زیادی جریان برق را که از آب ساطع می شود را متوجه می شویم

پس من که از آب درست شدم در حقیقت یک پدیده جریانی است که من از آن پدیده در زیادی جریان برق اش درست شدم

پس من از زیادی و بسیاری جریان برق در آب بوجود آمدم

پس من یک موجود در بسیاری جریان برق که در آب هست هستم

و راحتر و مشخص تر بگویم من از جریان برق بوجود آمدم

پس سنبل من آب به تنهایی نیست بلکه سنبل من

سنبل من  ::::::  ( جریان برق ) است

پس تمام داستان من اینگونه حاصل داده

که جریان برق تمام دنیا است و چون جریان برق تمام دنیا است و سنبل من ( جریان برق ) است در اینجا سنبل من اینگونه می شود و من سنبل خود را رسم کردم و نتیجه اینگونه شد ( دنیا )

و چون پایه دنیا یا جهان جریان برق است پس سنبل من اینگونه است ( برق )

و در آخر همه افکارم را تا آخر بررسی کردم فهمیدم همه اینهایی را که نوشتم خودم هستم نه چیزی دیگر یا شی و کسی دیگر سنبل من باشد بلکه خودم سنبل خودم شدم

پس نوشتم سنبل خودم ( خودم ) هستم

در آخر سنبل خود را گذاشتم تا شما هم ببینید که خودم سنبل خودم هستم

به مازندرانی

این منم   ( سوواری )

و به فارسی معنی بالا می شود

( مانند درخشش )

این منم    
 
بچه مدرسه ای