söndag 31 augusti 2014

وبلاگ فیزیک

zaman


http://mazerone.blogspot.se/






آزادگان


 

با آرامش گفتم به من چه

با عصبانیت گفت به تو چه

باز من با آرامش گفتم به من چه

و همینطور به من چه و به تو چه ادامه پیدا کرد تا سر انجام به من چه ها و به تو چه ها این دنیا در داستانهای من شد

و این مبارزه به من چه و به تو چه امروز به من و تو رسید

و بدینگونه همیشه مبارزه شد و سرانجام مبارزه دنیا شد

پس اکنون که لازم به مبارزه شد

ملا را از تخت به تو چه با به من چه ات بیاور پایین

ملا را از سلطنت دیکتاتوری به تو چه با کلام آزادی به من چه ات برکنار کن

در آخر هم این داستان شد  هیولای دیکتاتور و پیروزی قدرت ندای آزادی

 

20140607

بچه مدرسه ای

آرامش رفرم در دانایی فریاد انقلاب در نادانی ( فرق مدرسه ای علمی با حوزه ای غیر علمی )









من ندای تغییرات سازنده ( دانایی )          تو فریاد انقلاب خراب کننده ( نادانی )

 

آرامش رفرم در دانایی       فریاد انقلاب در نادانی

 

رفرم بدون ملا

 

 

ملا نادان پرسید فرق است بین مدرسه رفته و مدرسه نرفته       گفتم در فقر دانش    تو    در این موضوع دانا نیستی

ملا نادان گفت ملا نادان سازنده است خرابکار نیست      گفتم سازندگی در علم است تو خرابکار در آن دانش علمی نیستی

ملا نادان فریاد انقلاب در نادانی هستی      آرامش رفرم در دانایی نیستی

ملا نادان پرسید تو کیستی               گفتم من آنم که تو نیستی

ملا نادان گفت کدامی که من نیستم       گفتم بر انگیختگی من است که تو نیستی

ملا نادان پرسید بر انگیختگی تو چه است         گفتم که بر انگیختگی من بر سیر زمان قرار گیرد      تو نیستی

ملا نادان گفت چرا تو باشی من نباشم          گفتم چون تو در دنیا        در ارزش هایش نیستی

ملا نادان گفت اینگونه نیستم          گفتم همه گونه نیستی

ملا نادان پرسید نیستی چه است       گفتم در وجود تو   بی وجودت         تو در ارزشها نیستی

ملا نادان پرسید قهر تو چیست     گفتم قهر من با تو نادان       در نادانی ات      در میزان فهم من دانا    تو    دانا و درست نیستی

ملا نادان پرسید درک دانا چه است      گفتم در میزان من دانا به تو   نادان    در بی درکی ات     در درک درستان نیستی

ملا نادان پرسید حاصل من و تو چگونه می شود    گفتم که تو در نا دانی فریادی     و من در دانایی آرامم     که تو در فقدان مغز آرام نیستی

ملا نادان پرسید کله چگونه می شود      گفتم که تو در فقدان اش  در دانایی نیستی 

ملا نادان گفت انقلاب از آن من است      گفتم فریاد انقلاب در نادرستی هایت آرامش و آسایش همه را بهم زد و در فقر همه را گدای فکری و مالی کرد      اینگونه تو    در بدی ها   در نیکوییها نیستی

ملا نادان پرسید نیکویی ها چگونه است       گفتم رفرمم همه را در آرامش بیدار کرد و همه را در نوازش هوشیار دارا کرد    اما تو در انقلاب خلاف تکامل نیکو      مفید و سازنده نیستی

ملا نادان پرسید رفرم چگونه است      گفتم رفرم مشورت و سازندگی به روش علمی است که      ملا نادان در بدی     تو انقلابی هستی       به خواست نیاز مردم در خوبی رفرمیست نیستی

ملا نادان پرسید رفرم اینگونه است      گفتم بحث و مشورت و مقایسه و نتیجه    عادلانه است      که تو انقلابی دینی     ترقی خواه رفرمیست نیستی

ملا نادان پرسید رفرم در چه زمان باید انجام شود         گفتم سازندگی و تغییرات نیکو علمی در مشورت همیشه نیاز بشریت است    پس تا هستیم رفرم مشورتی نیکو علمی بهتراز گذشته برای آینده همیشه نیاز است       اگر انجام نشود دوباره گرفتار ملا نادان    تو در دانایی نیستی

ملا نادان پرسید آیا انقلاب هم دراش است       گفتم ملانادان ما اینگونه خواستار رفرم مشورتی هستیم      اما تو نادان انقلابی در نادانی خرابکارانه      اینگونه رفرمیست ترقی خواه مشورتی مترقی سازنده در نیکویی نیستی 

ملا نادان گفت در راستای خواست مردم انقلابی هستم       مردم گفتند ملا نادان تو در رسوایی بگونه خواست مردم نیستی

گفت مردم انقلاب می خواهند      گفتم ملا نادان و چماقت نیاز مردم نیستی

ملا نادان اسرار می کرد به ملایی اش      ولی تو طرفدار ملا نیستی

ملا نادان اسرار می کرد به انقلاب ملایی اش      ولی تو با ملا نادان نیستی

ملا نادان دروغگو خود را دانا گفته          تو در دانایی با ملا نادان همراه نیستی

ملا نادان پرسید پس در چه هستم        گفتم    دنده درستان     می دانند که    تو در     دنده     درست نیستی

ملا نادان پرسید کدام دنده       گفتم چون تو نداری به آن آگاه نیستی

ملا نادان گفت من دنده می خواهم      گفتم چون نداری     در چاره سازی      در چاره نیستی

درناچاری ملا نادان در درون بی چارگی اش    به اجبار به انقلا ب اش افتخار کرد    و در چارگی ملانادان بیچاره بیچارگی خود را نزد مردم روان کرد که      تو دانا انگونه ملایی نادان نیستی 

ملا نادان پرسید راه چاره چه است      گفتم ملا نادان به مدرسه بروی تو نادان نیستی

ملا نادان گفت دانایی را الله به هر کس بخواهد می دهد       گفتم آنچه که برای ملا نادان شده     اگر یک دانایی بیشتر برای تو دانا شده      آن یک نادانی بیشتر برای ملا نادان شده    اینگونه ملا نادان هرگز در نادانی ها یت       تو دانا نیستی

ملا نادان گفت سخت است بیاموزم     گفتم آن ( ان ) گو را از روی سرت برداری دیگر ( انی ) گویی نیستی

ملا نادان گفت چادر و دامن سنت محمد است      گفتم ملا نادان لاپایت را ببین چادر و دامن از آن و نیاز زن است   نه بر تو که زن نیستی

ملا نادان به من اعتراض کرد     من هم گفتم باشد    که تو مرد نیستی

ملا نادان پرسید دیو و درودت چه شد     گفتم تو نادان جاهل با امامه ات دیگر بر مردم حاکم نیستی 

ملا نادان گفت بی امامه هم ملای دانایم       گفتم تو در جهلت دیگر نزد مردم در احترام نیستی

ملا نادان گفت من سخنران مردمم         گفتم ملا نادان شرم کن      در نادانی نزد مردم دانا     تو هزیان گویی بیش نیستی                          ملا نادان اسرار کرد که سخنران در مجلس مردم دانا باشد     گفتم ملا نادان در نادانی ات   در میزان سخنران دانا برای دانایان نیستی

ملا نادان بیچاره در ناچاری به بیچارگی شغل اش به اجبار سخنرانی به مجلس مردم رفت      گفتم ملا نادان در بی آبرویی دیگر       نزد مردم در آبرو نیستی

ملا نادان گفت بیچاره مستحق کمکم     گفتم ملا در توان کار کردنت بر بیچارگی ات در چاره هستی    و در چاره بیچارگی ات تو لایق کمک نیستی

ملا نادان به دروغ از سازندگی می گویی     وقتی خرابکار دینی هستی     ولی سازنده علمی نیستی

 ملا نادان به دروغ عقب ماندگی کشورش را نزد مردم از آمریکا می داند       گفتم ملا نادان همه می دانند که تو ملا نادان در تعلیم           واپسگرایی آموختی و موافق ترقی خواهی وسازندگی نیکوی بچه مدرسه ای نیستی

ملا نادان گفت در شغل دینی ام همه را به راستی و درستی در راه آن دنیا می خوانم      گفتم ملا نادان تو خود در نیاز به دروغ به مردم       در راستی و درستی نیکوی آن دنیا نیستی

ملا نادان گفت خدمت می کنم مردم را می فرستم آن دنیا         گفتم ملا نادان تزویری در ناراستی و نادرستی ات تو خود در آن دنیا نیستی

ملا نادان از نادانی به مردم می گوید که دنیای دیگر هم در نیستی هست     گفتم می دانم که این دنیا هستی     و در دروغ در نادانی ملا نادان      براستی که آن دنیا نیستی

ملا نادان پرسید چرا نادانم       گفتم نیاز اجتماع نادانانی      چون نادانی در نادانی    در میزان بچه مدرسه ای استاد دانشگاه در دانایی نیستی    

ملا نادان گفت من نادان هم در اجتماع هستم       گفتم در رای گیری در میزان نادانان هستی     در میزان دانایان نیستی

ملا نادان گفت مملکت را در ترقی ساختم     گفتم تو ملا نادان روزه خوان در خرابکاری     عین بچه مدرسه ای درستکار سازنده نیستی

ملا نادان به حوزه نادانی اش افتخار کرد       گفتم با بچه مدرسه ای دانا قابل قیاس نیستی

ملا نادان گفت حوزه و دانشگاه        گفتم ملا نادان     در نادانی ات بچه مدرسه ای نیستی

ملا نادان گفت حوزه و دانشگاه      من گفتم بچه مدرسه ای دانشگاهی   تو در دانایی  در آسمانها هستی               ولی تو ملا حوزه ای در نادانی جهلت در نفهمی    در هیچ دانایی    مفید و ارزشمند در زمین و آسمان نیستی

 ملا نادان گفت مملکت نابود شده بوسیله انقلاب را دوباره  می سازمت         گفتم بچه مدرسه ای    تو مخترع سازنده علمی   در شکوه و جلال سازندگی   در ارزش ها ی دانا هستی      تو ملا خرابکار دینی   در فقدان شکوه و سازندگی در نادانی هایت  مفید برای مردم و محیط نیستی  

ملا نادان گفت زیادی به مدرسه ات افتخار کردی          گفتم ملا نادان تو در فراوانی جهل در بدی در مقایسه برابر با بچه مدرسه ای دانا در داناییهای نیکو نیستی

ملا نادان گفت علمی فکر کردن نزد ملا نادان است      گفتم ملا نادان نمی توانی علمی فکر کنی     وقتی در فقدان کله  تو دینی هستی       و در معیوب بودن کله در دانش علمی نیکو نیستی   

ملا نادان گفت کله چگونه می شود      گفتم که تو در فقدان اش  در دانایی نیستی

ملا نادان رهبر جامعه شد      گفتم ملا نادان در میزان رهبری نیستی     وقتی در تمام نادانی ها هستی    در هیچ دانایی نیستی

شنیدم که ملا نادان قاضی شده        گفتم ملا نادان تو در دین نادانی دانایی       در قضاوت در نادانی     در دانایی قاضی دانا نیستی

ملا نادان خواست که از او خوستگاری کنم         من در نسبت درست برابر دنیا         تو در هیچ نسبت دنیا بدرستی نیستی

ملا نادان گفت تو به من گربه کش در حجله ای      گفتم من در شرط خود درست ثابت     تو در هیچ شرط درست ثابت دنیا نیستی

ملا نادان خواست که در مورد حالش بگوید      ولی من سریع گفتم حالت چطور است ملا نادان         ملا نادان گفت حالم نپرس     گفتم چطور شد که       ملا نادان دیگر در حال و حوصله نیستی

ملا نادان دینی گفت که او نیاز و انتخاب مردم است        گفتم ملا نادان بدون من تو منتخب مردم در هفتاد و پنج میلیون نادانی هستی          اما نادان تر از هفتاد و پنج میلیون در نادانی نیستی

ملا نادان گفت تمام آنچه که خود نیستی به من گفتی نیستی      گفتم ملا نادان نمی توانی در دانایی نیستی     دانایی بگویی     وقتی در تمام نیستی های نادانی دنیا     نادان ترین رسوای  نیستی های نادانی دنیا هستی

ملا نادان گفت نمی توانی مرا از رهبری جامعه حذف کنی     گفتم علت حذف ملا نادان از رهبری جوامع      ملاهای نادان        در تمامی   نادانی ها هستیید         در تمامی   دانای ها نیستید

 

 

 

بچه مدرسه ای

 

 

 

حالا که خواندی و اگر ملا نبودی خوش ات آمد       علت را هم بخوان

 

در روش انقلاب ( نابودی تمدن )

فریاد انقلاب شورش از بیخ و بن خراب کننده غیر عقلانی و نابودی کامل بنیادی تکامل قبلی است که ادامه این نابودی خراب کننده غیر عقلانی در مراحل بعدی بطور پیوسته ادامه پیدا می کند

که این روش انقلابی در میزان روش دینی با حاصل دیکتاتوری انجام می شود

 

در روش رفرم ( تغییرات درست تمدن )

تغییرات آرام پسندیده قوانین در مشورت عقلانی در تکامل بنیادی بهتر بر روی تکامل قبلی در مراحل بعدی بطور پیوسته ادامه پیدا می کند

که این روش رفرم در میزان روش علمی با حاصل آزادی انجام می شود

 

 

در علم تکامل قرار دارد

در دین تکامل قرار ندارد

 

در تکامل  علمی بهتر شدن وجود دارد

در بی تکاملی دینی بدتر شدن وجود دارد

 

تکامل را تکامل یا سازندگی می نامیم

عکس تکامل را فرو ریختگی یا خرابی می نامیم

 

پس تکامل در میزان اول

خرابی در میزان بعدی انجام می شود

 

 

بچه مدرسه ای

 

 

 

داستان ملا نادان و آن دنیا

 

 

ملا نادان دائما به مردم می گفت که دنیایی در نیستی است ما نمی دانیم     

تا شبی ملا نادان بیچاره خوابیده بود ملا نادان در خواب دید که در نیستی در جهنم بود       از همه می پرسید که بهشت در نیستی کجاست     جهنمی ها به بهشتی ها و بهشتی ها به جهنمی ها در نیستی نگاه کردند همینطور که از تعجب به هم ذول زده بودند     همه با خنده ملا را مسخره کردند و فریاد زدند      در هستی      

تا اینکه عکس من نه خودم در خواب دیدن ملا نادان نزد ملا در خواب ملا نادان دیده شدم به ملا گفتم ملا تو نمی توانی در این دنیای نیستی فرضی باشی چون تو در اندازه در هیچ دانایی نیستی     یکباره ملا در خواب فریاد زد و پی در پی می گفت  نیستی   نیستی   نیستی   نیستی   نیستی و همینطور در ادامه میگفت نیستی ملا نادان از خواب پرید دید که جای دوست پسرش در رختخواب اش خالی است و دوست پسرش در رختخواب اش در کنار او نیست یکباره ملا نادان فریاد بلندی از روی ذوق زد و گفت کشف کردم      فهمیدم که چه می شود نیستی  

 

بچه مدرسه ای

 

 

داستان ملا دوزاری شاشو

 

آیا می دانستید که ملا نادان داستان مرا خواند

وقتی ملا نادان داستان مرا خواند از نادانی اش غمگین شد اما هنوز ملا نادان به نادانی اش افتخار می کرد تا روزی تصمیم گرفت تا بداند که دانایی چه است و دانایی را بیاموزد و ماجرایش را در ادامه برای شما تعریف می کنم

من رفته بودم طبق معمول به ملاقات ملا نادان ملا نادان در حال سخنرانی از بهشت و جهنم که برای من فقط یک تئوری فرضی بود مشغول سخنرانی برای نادانان دیگر بود من هم در راهرو نشستم یک لیوان قهوه خوردم و منتظر ملا ماندم تا ملا نادان سخنرانی اش پایان پیدا کرد همه مجلسیان ملا نادان را به نادانی اش تشویق می کردند و ملا نادان هم به آن نادانان می گفت که آنها مردان راه حق و آخرتند و ملا گفته خود را تکرار می کرد و در راهرو پیش می آمد تا به من رسید و من گفتم ملا نادان امروز در چه حالی آیا حوصله ات امروز بهتر از دیروز شد و منتظر جواب بودم ملا جواب نداد سرم را به طرف ملا کردم و با چشمانم به ملا نادان نگریستم که چرا ملا نادان جواب نمی دهد آیا بقیه داستان را می دانی چون نمی دانی بقیه داستانم را بخوان دیدم که رنگ و روی ملا نادان پریده و در ادامه ملا گفت قبل از خواندن داستان تو نادانی ام را نمی دانستم ولی حالا نادانی ام را می دانم و می دانم که میلیاردها آدمیان در روی زمین هم می دانند که من ملا نادانم ولی از نادانی ام شرم ندارم و من حاصل تربیت نادانی هستم چون من در نادانی ام نادانی را حق خود می دانم و نادانی هایم را بدون اشکال مناسب بر خود و دیگران می دانم اما وقتی به دانایان در مورد خود در میزان نادانی ام تفکر می کنم آن دانایان درباره من چه می گویند

همینطور که ملا نادان صحبت می کرد عرق سرد بر پیشانی ملا نادان نشست و دیدم که رنگ و روی ملا نادان به مانند گچ شد خوب که به ملا نادان توجه کردم دیدم که ملا نادان در حین سخن گفتن می لرزد دستم را بر پیشانی اش گذاشتم سرما را بر ملانادان حس کردم و وجود ملا سرد شده بود که در اصطلاح علمی می گوییم که ملا شوکه شده بود دویدم سریع یک تکه پارچه را با آب خیس کردم و بر پیشانی ملا نادان گذاشتم و به ملا نادان گفتم فردا می برمت به مکان دانایی ملا نادان گفت نمی شود اگر در دنیا دانا است همه دنیا که دانا نیستند بلکه نصف دنیا هم نادان است چون دانا شدن و خواندن و یادگیری علمی مشکل است نصف دنیا نادانی را انتخاب می کنند گفتم ملا نادان تورا به مکان دانایی که امروزه مدرسه نامیده می شود می برم تا فقط دانایی را بیاموزی که وقتی دانایی را می آموزی در دانایی بیشتر می دانی ملا نادان قبول نکرد و جواب داد مگر می شود فرد دانایی برای تربیت نادانی به حوزه نادانی برود تا نادانی بیاموزد و وقتی کسی دانا است نادانی را می فهمد که درست نیست و می داند که خود عین حوزه ای ها نادان نیست  ملا در آخر جواب داد که نباید و نمی خواهم و نمی شود که ملا دانا شود چون ملا نادان      نادان است و وقتی دانایی را بخواند دانایی علمی نزد ملا کفر محسوب می شود در جواب ملا گفتم باشد ملا نادان  اما تو الان شوکه شدی و احتیاج به کمک داری و وضیعت و سلامتی تو اکنون در شرایط بد و ناجور است دارد قلبت می گیرد و امکان دارد سکته کنی و می میری اینها همه اش علم است بیا تورا ببرم به آن مکان دانایی به کسی نمی گوییم که تو برای دانستن دانایی که دانایی چه است به مکان دانایی رفتی و در مکان دانایی فقط دانایی را بدان اما دانایی را برای خود نیاموز ملا نادان مطمئن نبود و من هم سریع به ملا نادان گفتم بیا این    دوزاری را بگیر  و با من بیا   ملا نادان دوزاری   را گرفت و با من آمد  و من هم برای آنکه ملا نادان ممکن بود وسط راه پشیمان بشود و در برود دست ملا را محکم گرفتم تا ملا نادان در نرود و در رفتن رسیدیم به مدرسه مکان دانایی ملا نادان دوباره شوکه شد و ترسید ایستادیم کمی صبر کردیم تا ملا نادان آرام بگیرد عرق سرد بر پیشانی ملا نشست و این عرق سرد بر پیشانی ملا بیشتر بیشتر شد دیدم که ملا نادان سخت می لرزد فک دهانش و دندانهای ملا نادان بهم میخورد و دندان هایش بهم ساویده می شد پرسیدم ملا نادان چه شد در حین سوال کردن از ملا دیدم مدیر مدرسه که من مدیر دانایی می نامم با یک ترکه به نزد ما آمد مدیر پرسید آیا این شاگرد جدید ما است جواب دادم بله ولی او نمی خواهد علم بیاموزد فقط به او علم را نشان دهید که علم چه می تواند باشد آخر نصف دنیا نادانانند و او عضو این دسته نادانان در جامعه نادانی دنیا است و صحبت و یادگیری و تحقیق و آزمایش و دانایی علمی برای او که دینی است کفر است

مدیر هم موضوع را درک کرد و قبول کرد و گفت باشد و به ملا گفت بیا بریم دفترم ولی ملا نادان از جایش تکان نخورد و مدیر هم سوال کرد مگر نمی خواهی بدانی که علم چه هست بیا بریم دفترم اما ملا نادان بدنش و تمام وجودش به شدت به لرزه افتاد شنیدم که از پشت سر ملا فریاد بچه ها یکباره بلند شد بچه ها می گفتند ملا نادان ملا شاشو من تعجب کردم و تا کنون دانش آموزی نگفته بود ملا شاشو با تعجب در ناباوری برگشتم پشت سرم را دیدم دیدم همه با اشاره به زیر پای ملا اشاره می کنند و می گویند ملا نادان ملا شاشو با تعجب به زیر پای ملا نگریستم دیدم که ملا به خودش شاشیده من هم دست ملا را قدری شل گرفتم و به ملا نادان گفتم حالا که به مدرسه نمی روی    دوزاری ام را پس بده    اما ملا نادان دوزاری ام را سفت در مشت هایش گره کرده بود ودوزاری را محکم در مشت اش داشت و دیگر ملا نادان که شوکه بود مشت اش را نمی توانست شل کند و مدیر مدرسه ام گفت که ملا نادان شاشو برود لباس شاشی اش را عوض کند و برگردد به مدرسه که من نام مدر سه را مکان دانایی می نامم همینطور که مدیر در حال صحبت کردن بود معلم کلاس اول ( دانایی یک ) آمد نزد ما و پرسید چه شد مدیر دانایی گفت این شاگرد دانایی جدید است و این شاگرد در میزان نادانی دنیا در جهل قرار دارد و او نادان جاهل است و دانایی و علم برای او کفر است و نمی شود که ما نزد او از دنیا و آفریدگار و اجتماع و قوانین اش بطور علمی صحبت و بررسی کنیم چون ما برای او کافر جهنمی می شویم که برای او لازم می شود که دانا کافر باید کشته شود و به جهنم برود یعنی ما برای او کافر می شویم که او برای صواب خود نزد الله ما را می کشد سپس می سوزاند که سوزاندن ما را او به جهنم رفتن ما می نامد معلم گفت باشد ولی معلم نمی دانست که ملا به خود شاشیده و همینطور که معلم در حال صحبت بود شاش ملا نادان را دید و گفت ملا شاشو و بعد از گفتن معلم شنیدم که یک ملت عظیم در پشت ملا شاشو با هم یکباره گفتند که ملا نادان در راه یادگیری علم به خودش شاشید من هم که دیدم که دیگر نمی شود که ملا نادان را به مدرسه بفرستم به ملا نادان گفتم   دوزاری ام را پس بده معلم مدرسه (معلم دانایی ) پرسید کدام دوزاری  من هم برای معلم تعریف کردم که دوزار به ملا نادان دادم تا ملا نادان را توانستم راضی کنم که به مدرسه بیاید و بیاموزد که علم چه است حالا که ملا نادان به خودش شاشید و نمی تواند علم را که برای او کفر است را بداند از ملا می خواهم دوزاری ام را به من پس بدهد معلم و مدیر به من کمک کردند و ما سه تایی مشت ملا را گرفتیم که باز کنیم اما هرچه که سعی کردیم که با هم مشت ملا را باز کنیم تا من دوزاری ام   را از ملا پس بگیرم نشد که نشد چونکه ملا نادان شوکه شده بود و مثل یک سنگ محکم در جای خود بی حرکت ایستاده بود و دستش باز نمی شد و همینطور دیگران به کمک ما آمدند و تعداد ما زیادتر و زیادتر شد و دائما با هم سعی می کردیم که مشت ملا نادان را باز کنیم و در حالی که سعی می کردیم با هم همزمان می گفتیم ملا شاشو مشتت را باز کن دوزاری ام را پس بده و تعدادمان زیاد و زیادتر می شد و در ادامه ما همه همزمان در باز کردن مشت ملا با هم می گفتیم ملا شاشو دوزاری و من از تعداد صداها تعجب کردم که تعداد افراد خیلی زیاد شد و با تعجب به پشت و اطراف ام نگاه کردم دیدم هفتادو پنج میلیون آدم با هم فریاد می زنند      ملا شاشو دوزاری    و این ادامه پیدا کرد و بعد از گذشت زمان دیگر این تکه کلام عادی مردم شده و همه این هفتاد و پنج میلیون با هم دانسته هر روز فریاد می زنند و می گویند که ملا شاشو دوزاری با دو زار سخن رانی داره و بعضی ها هم می گویند دوزار به ملا شاشو می دهیم تا ملا شاشو دوزاری سخنرانی کنه و بدینگونه سخنرانی های ملا نادان برابر شد  با     ملا شاشو دوزاری   در واقع بطور معمول همه به ملا دوزار می دهند که ملا برایشان سخنرانی کند اما چون من باعث شهرت ملا نادان به ملا شاشو دوزاری شدم ملا شاشو برای من سخنرانی مجانی می کند  اما من حتی مجانی هم حاضر نیستم که ملا نادان معروف به ملا شاشو برایم حتی یک لغت بطور سخنرانی بگوید چرا چون می دانم که ملا نادان معروف به ملا شاشو چیزی نمی فهمد که بخواهد برایم تعریف کند

یعنی گفته های ملا نادان برای من در میزان شاش کردن است یعنی وقتی می خواهم برای شاش کردن به توالت های سر راهی بروم دم در توالت دوزار به ملا نادان می دهم تا ملا نادان در توالت اش را باز کند و من در توالت ملا نادان می شاشم و اینگونه نام ملا شاشو دوزاری تبدیل به خود توالت و شاش کردن در درون توالت شد

حالا هم قرار است برای منافع بیشتر ملا شاشو دوزاری یک توالت جدید ساخته شده از ملا شاشو دوزاری دیگر در خانه ملا شاشو دوزاری اضافه کنم تا آنهایی که به عبادت به سخنرانی ملا شاشو دوزاری نادان می روند به ملا نادان دوزار بدهند و در ملا نادان بشاشند

اما شما پشت پرده را در مورد ملا نادان نمی دانید که آنهایی که به سخنرانی ملا نادان می روند در خلوت به ملا نادان دوزار می دهند و در خلوت به مستراح درون ملا نادان می شاشند اما همه آنهایی که به درون ملا شاشو دوزاری شاشید ند شاشید نشان را به درون ملا شاشو دوزاری از دیگران مخفی می کنند

و گذشت و گذشت دنیا نابود شد و دوباره درست شد و آدم های جدید دوباره تکامل یافتند اما مردم هنوز این ملا شاشو دوزاری که نرخش است را می خواهند

و دنیا عوض شد اما هنوز که هنوز است ملا توالت دوزاری شاشو باقی مانده

چون در این دنیای تکاملی همه چیز در دنیا تکامل پیدا می کند ملا شاشو دوزاری هم تکامل پیدا کرد و این ملا شاشو دوزاری جدید عین ملا شاشو دوزاری قدیم نیست اگر توانستید بگویید فرق بین ملا شاشو دوزاری جدید با ملا شاشو دوزاری قدیم چه است

شما گفتید من هم شنیدم ولی می خواهم ملا نادان شاشو دوزاری خودش بگوید

که وقتی ملا با ظاهر مردانه مردانگی نداشته باشد یعنی ملا نامرد باشد و هفتادو پنج میلیون در دراز مدت در درون توالت متعلق به ملا شاشو دوزاری شاشیده باشند تکامل ملا نامرد چگونه شده

همه هفتادو پنج میلیون با فریاد گفتنید و من هم شنیدم

اما ملا شاشو مخالف واقعیت تکامل است و می گوید که تغییراتی بین ملا شاشو دوزاری جدید با ملا شاشو دوزاری قدیم پیش نیامده و این ملا شاشو جدید عین همان ملا شاشو قدیم است یعنی  ملا کونی قدیم همانطور کونی باقی مانده و در تکامل بعدی ملا شاشو دوزاری ابنه ای نشده این نظریه ملا اینگونه در مورد ملا شاشو دوزاری می شود که از همان اولش ملا کونی ملا ابنه ای بوده و اینگونه ملا مخالف تکامل است و با حقیقت تکامل مخالفت می کند تو خواننده که داستان مرا خواندی آیا در مورد ملا کونی      تکامل ابنه ای وجود داشت یا نه همه گفتند آره چون همه گفتند آره در نتیجه دنیا تکاملی است

گفتید از آفریدگار بترسم

ملا دروغ می گوید از نام آفریدگار به دروغ سوء استفاده می کند و شما را گول می زند و نیازهایش را از طریق مردانگی شما جبران می کند

اما راجب آفریدگار بگویم که یا خل است یا فقط بی تفاوت است که ملا را تنبیه نمی کند و یا آفریدگار مسولیت تنیه ملا را به عهده شما گذاشت که شما در توالت ملا نادان      ملا نادان شاشو دوزاری را تنبیه کنید

چون در مدارات ملا کله وجود ندارد من شما را به بی مداری ملا بی کله نادان  نمی سپارم

 

بچه مدرسه ای

 

 

 

زن ملا همیشه با من در خلوت صحبت خصوصی می کند

 

 

این داستان                                 ملا گوزو

 

 

یعد از آنکه ملا نادان را به خانه بردم یک ساعت بعداش زن ملا نادان با من تماس خصوصی گرفت و به من شاکی شد و گفت با ملا نادان نازم من چه کردی   در جواب گفتم من کاری با ملا نادان ات نکردم و ملا نادان که از اول اش ملا نادان بود و الان هم ملا نادان است دوباره زن ملا نادان به من شاکی شد و گفت     تو با ملا نادان نازم کاری کردی     در جواب به زن ملا نادان گفتم با ملا نادانت هیچ کاری به هیچ وجه نکردم     و در ادامه داستان به مدرسه رفتن ملا نادان را برای زن ملا نادان تعریف کردم و گفتم

من به ملا نادان دوزار دادم و ملا نادان را بردم به مدرسه ( مکان دانایی ) وقتی مدیر مدرسه ( مدیر مکان دانایی ) به نزد ما آمد ملا نادان به خودش شاشید و ملا نادان با شاشی بودنش نمی توانست به مدرسه ( مکان دانایی ) برود و من دوزاری ام را از ملا نادان پس گرفتم و ملا نادان را به منزلش بر گرداندم

دوباره زن ملا نادان شاکی تکرار کرد و گفت نه تو با ملا نادان نازم کاری انجام دادی و زن ملا ادامه داد و گفت اگر تو با ملا نادان نازم  کاری نکردی چرا ملا نادان نازم هی می گوزد باز زن ملا نادان در ادامه تعریف کرد  و گفت که ملا نادان نازم چهار زانو روی زمین نشسته عین چوب سیخ شد و پلک های چشم اش باز مانده و بسته نمی شود و در تکرار همینطور پی در پی عین شیر آب عرق می کند و عرق اش عین آب روان بر چادر و دامن اش ریخته می شود و تو دامن ملا نادان نازم را لکه دار کردی و چادر و دامن ملا خیس خیس شد و روسری سرش هم یک پهلو به روی شونه هایش افتاد  و از عرق خیس شد

مهمتر از همه ملا نادان ناز من همینطور دائما پشت سر هم      گوز پشت گوز با صدای خیلی قوی می گوزد صدای گوزش هم عین آژیر صدا می کند      و هر چه از ملا نادان نازم می پرسم چه شد ملا نادان نازم چیزی نمی گوید

فک دهن ملا نادان نازم محکم به هم چسبیده و دندان هایش را به هم می ساواند صدای ساییدن دندان هایش را من می شنوم

در ادامه زن ملا نادان گفت ملا نادان نازم هرگز اینگونه نبوده و ملا ناز نادانم از کونش این همه گوز در گوز نمی گوزید  من هم صحبت زن ملا نادان را قطع کردم و جواب دادم می دانم  و زن ملا نادان باز ادامه داد و گفت    ملا نادان نازم اکنون اینگونه ملا گوزو شده    من باز به زن ملا نادان جواب دادم و گفتم این را هم می دانم    و برای آنکه زن ملا نادان کمی ساکت باشد و حرف نزند سریع گفتم  زن ملا نادان خوب گوش کن و بعد هم شروع کردم به تعریف و برای زن ملا تعریف کردم     علت گوزیدن ملا  این است که همه در دنیا در صحبت کردن از دهانشان صحبت می کنند ولی ملا نادان از کونش صحبت می کند و این را شما نمی دانستید و حالا که ملا شوکه شده و اختیار خودش را ندارد نزد تو می گوزد و ملا دست اش نزد تو رو شده و ای زن ملا نادان بدان که ملا از طریق گوزیدن از کونش با تو در حال صحبت است

زن ملا نادان دنبال چاره برای ملا نادان نازش بود و پرسید چه کنم تا ملا نادان نازم مثل قبل سالم گردد و من هم به زن ملا نادان خصوصی گفتم     ملا نادان سالم است که اینگونه است و او در میزان طبیعی اش در صحبت کردن نزد مردم برای مردم می گوزید و می گوزد و از طریق گوزیدن ملا با مردم صحبت می کرد و می کند ولی او نمی خواسته که شما بدانید و به این خاطر ملا نادان نزد شما از دهانش صحبت می کرد و او نمی خواست که تو در شناسایی ملا نادان نازت در جایی در نسبت گوزش او را شناسایی کنی و برای آنکه تو ملا نادان نازت را به اسم ملا گوزو که دیگران  او را ملا گوزو می نامند ننامی و ملا گوزو را به گوزش نشناسی او با دهانش با تو صحبت می کرد و حالا تو ملا نادان معروف به ملا گوزو را شناختی و حالا که ملا گوزو را شناختی می دانی که ملا نادان چگونه موجود گوزی ای است زن ملا نادان جواب داد و به من گفت آره تو درست می گویی چند بار در سخنرانی هایش برای مردم من به پشت پنجره مکان سخنرانی ملا گوزو رفته بودم و با گوش خودم شنیدم که ملا نادان برای مردم سخنرانی گوزی می کرد

و من در آخر هم نحوه معالجه ملا نادان را به زن ملا گفتم و به زن ملا گفتم ملا شوکه شده برای مداوا پارچه سرد بر روی پیشانی ملا بگذارید کافی نیست و چاره برای معالجه و سلامتی ملا شما ملا را چند نفری بغل اش کنید ببرید بیاندازید در داخل آب چاهی که در سردخانه اتان دارید تا ملا از شوکه در بیاید و حالش خوب می شود

 من هم در اینجا برای خدا حافظی به زن ملا گفتم که زن ملا نادان دوزاری شاشو گوزو شما را به روزگار می سپارم

و زن ملا نادان در جواب گفت که ملا قبلا نادان بود حالا هم ملا گوزو شد و نام جدید ملا حالا می شود ملا نادان گوزو و من هم جواب دادم من در این داستان در جلوتر علت نام ملا نادان دوزاری شاشو را نوشتم و در ادامه هم علت را برای همه دوباره می نویسم که چرا ملا نادان را ملا نادان دوزاری شاشو گوزو می نامم ابتدا یادآوری می کنم که در داستان قبلی ام ملا نادان بود و من به ملا نادان دوزار داده بودم و ملا نادان را با دوزار گول زده بودم تا ملا را به دم در مدرسه ( مکان دانایی ) برده بودم در جلوی در مدرسه ( مکان دانایی ) ملا در مسیر رفت و آمد دانا شوندگان شاشید و تا اینجا ملا که از قبل نادان بود تبدیل شد به ملا نادان دوزاری شاشو و بعد که ملا نادان دوزاری شاشو در خانه نزد زنش بود  صحبت کردن ملا دوزاری شاشو با زنش از روش گوزیدن انجام می شد و به ملا نادان دوزاری شاشو گوزیدن هم اضافه شد و در آخرملا شد ملا دوزاری شاشو گوزو

ما می دانیم که همه چیز در دنیا تکامل دارد اکنون تکامل ملا را می نویسم

ملا ابتدا نادان بود بعد ملا در نادانی اش ملا دوزاری شد و ملا نادان دوزاری در شاشیدن به خود ملا نادان دوزاری شاشو شد و در صحبت کردن ملا نادان دوزاری شاشو از طریق گوزیدن با زنش ملا کنونی به ملا نادان دوزاری شاشو گوزو تبدیل شد

اما زن ملا نادان دوزاری شاشو گوزو در تمام طول نوشتن این داستان تا اینجا برای ملا نادان دوزاری شاشو گوزو نگران بود

و من هم به زن ملا نادان دوزاری شاشو گوزو گفتم ناراحت نباش که ملا دوزاری شاشو گوزو از کونش صحبت می کند چون بطور طبیعی همه از دهانشان صحبت می کنند ولی ملا نادان دوزاری شاشو گوزو در صحبت کردن از کونش صحبت می کند

و دوباره برای آرامش و رفع ناراحتی زن ملا نادان به زن ملا گفتم آی زن ملا نادان دوزاری شاشو گوزو ناراحت نباش که اگر تو از دهانت حرف می زنی و ملا نادان دوزاری شاشو گوزو از کونش حرف می زند خاصیت و حاصل ملایی در نیازش در اجتماع اینگونه است اگر ملا از دهانش حرف می زد که ملا نادان برای نیاز ملایی مردم نمی شد بلکه استاد دانشگاه می شد ولی مردم ملا نیاز دارند تا کمی برای تنوع دروغ بشنوند

بعدها این ملا نادان دوزاری شاشو گوزو برای سخنرانی ها به منبر می رفت و در روی منبر در روزه خوانی این داستاد دانا شدن ملا نادان دوزاری شاشو گوزو را برای مردم تعریف می کرد و می گفت           مدرسه رفتن برایم به مانند کشته شدن بود

          و به مدرسه شاشیدم       و به دانایی گوزیدم       برای مدرسه رفتنم دوزار کم بود      نرخش گرانتر بود      و مومنان حاضر در مجلس سخنرانی ملا نادان به سر و سینه خود می زدند و به حال ملا نادان دوزاری شاشو گوزو گریه و زاری می کردند

و این اسم اش روزه خوانی شد و ملا نادان با دوزار در روزه خوانی به روزه خوانان مجلس می شاشید و برای همه در تعریف می گوزید

در آخر هم همه آنهایی که ملا      در نادانی می خواهند را     به ملا نادان دوزاری شاشو گوزو می سپارم

و زن کله دارملا دوزاری شاشو گوزو را به بی کلگی ملا نادان دوزاری شاشو گوزی می سپارم

 

 

حالا تعریف اسم ملا را بطور خلاصه در پایین می نویسم

 

ملا        دوزاری       شاشو       گوزو

مل        دو             شا           گو

 

خلاصه بالا را در پایین بدنبال هم می نویسم

 

کوتاه شده تعریف اسم ملا در مقابل می شود                        ملدوشاگو

 

 

حالا بعد از مدت بسیار طولانی که اگر در این مدت بسیار طولانی چیزی به محکمی سنگ هم بود آرد می شد مردم آن خاطره گذشته ملا را فراموش کردند که ملا ضد علم برای امت در را ملا در آن زمان قدیم تعریف می کرد و می گفت که  

اول دوزار گرفتم و در جلوی در مدرسه ( مکان دانایی ) در مسیر رفت و آمد اهل علم شاشیدم و بعدش هم در صحبت با علمی ها با گوز با علمی ها صحبت کردم و این داستان قدیمی امروزه بعد از مدت زیاد طولانی نزد مردم به فراموشی رفت

اما چون همه چیز در دنیا تکاملی است و در تکامل این عمل ملا نادان در قدیم نزد ملا و مردم امروزه در تعریف تغییر پیدا کرد

و امروزه می گویند         که علم نباید در کار ملا نادان دخالت کند          و کار ملا نادان هم نباید در علم دخالت کند

علمی ها می فهمند و تعجب می کنند که گفته ها و عملکردهای ملا نادان در راستی و درستی صحیح نیست و گفته ها و عملکردهای ملا در حقیقت بعنوان تئوری علمی و عملکرد علمی نمی تواند درست باشد اما علمی ها نمی دانند که چگونه ملا بوجود آمد و ملاها در تکامل نادانی در طول زمان امروزه بیشتر از گذشته ملا شدند به این خاطر برای یادآوری شما علمی ها ملا را برای شما افشا می کنم و برایتان گذشته بوجود آمدن ملا را می نویسم که

ملا ابتدا در نادانی دوزار گرفت و به درگاه علم که عالم می نامیم شاشید  بعد هم به علم که عالم می نامیم گوزید و در روش ملایی این عمل در نادانی و شاشیدن به درگاه عالم و گوزیدن به خود عالم را باورهای ملایی می نامیم

همه شما را به اندازه تمام عالم در نادانی دوزاری شاشی گوزی می سپارم که به گفته ملا عالم از نادانی و دوزاری و شاشی و گوزی درست شده و این را ملا نادان اعتقادات حق خود می داند

سوال از تو خواننده داستان مرا خواندی و من اینگونه از فکر و دهان ملا گفته های ملا را برای شما نوشتم آیا گفته های ملا را قبول می کنی یعنی ملا در راستی و درستی علم که عالم می نامیم قرار دارد    جواب مسلما نه

سوال    دنیا در راستی و درستی وجودش علم است که صرف علم به روش ملایی عالم می شود آیا می شود ملا نادان بی علم در تمامی بی علمی های دنیا    عالم باشد    مسلما نه

سوال ملا می گوید علم یا جمع آن عالم یعنی دنیا نباید در کار ملا دخالت کند    نظر شما چه است من نظر خود را نمی نویسم نظر هر کس برای خودش محفوظ است

حالا که شما نادانی دوزاری شاشی گوزی ملا را انتخاب کردید شما هم نادان دوزاری شاشو گوزی عین ملا شدید که این حاصل تعلیم نادانی ملا بر شما می باشد

خانواده و فامیلهای نزدیک ملا داستانم را خواندند اگر گفتید چه کردند

برای شما می نویسم تا شما خوشحال شوید

در آخر زن ملا و دختر ملا و پسر ملا و صیغه ای های ملا همه با هم ملا نادان ناز را بغل کردند و بلندش کردند و بردند انداختند در چاه پایین درون سرداب و تنها من و تو و زن ملا و بچه ملا و صیغه ای های ملا نادان ناز نیستیم که از دست هر چه ملا نادان ناز راحت شدیم بلکه سیاست جهانی هم تغییر کرد و تنش جهانی هم آرام گرفت و دنیای ما به آرامی به آرامش رفت و در آرامش قرار گرفت

 

 

 

ملا خود خواست       بی شعور باشد     چرا تو ناداحتی

 

 

ما از قبل می دانیم که دانش سبب فهم بیشتر می شود و دانش را علم هم می نامیم حالا به من بگو آیا ملا نادان ضد علم و دانش     دانش دارد     جواب نه  ملا نادان دانش ندارد      چون از قبل می دانیم   که دانش فهم وفهم بیشتر می آورد چون ملا دانش ندارد پس ملا نادان فهم ندارد فهم را ما شعور هم می نامیم یعنی ملا که فهم ندارد در واقع ملا نادان شعور ندارد پس نتیجه می شود که ملا نادان بی فهم در واقع ملا نادان بی شعور است

پس به اسم قبلی ملا نادان که ملا نادان دوزاری شاشو گوزو بود بی شعور را هم در آخر اسم ملا به اسم ملا اضافه می کنیم و حاصل تمام بررسی های ملا نادان اینگونه نتیجه می شود که در واقع اسم اصلی ملا نادان ملا نادان دوزاری شاشو گوزو بی شعور می شود

و این ملا نادان دوزاری شاشو گوزو بی شعور در واقع اسم واقعی ملا نادان دوزاری شاشو گوزو بی شعور است

 

براستی که کله آدمی خیلی باشعوری ملا گفت کی و کجا در نزد ملا ها من هم جواب دادم نه

 

بچه مدرسه ای

 

 

ME-LA RE  VENE  HAMINTY  CHAKKI  DINGINIM  CHAHE  DELE    BAKOSHIM

 

TERE   KHENABEDON

VACHEH MADRESEHIE