fredag 19 februari 2016

صدای موج





من داستان نویسم
           داستانهای علمی حقیقی می نویسم
                    نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر آنچه که هست می نویسم
                             اگر داستان علمی دوست داری بخوان
                                        اگر داستان علمی دوست نداری نخوان
                                                اگر خواندی به میل خودت خواندی
                                                         برای اعتراز به آفریدگار رجوع کن که چرا دنیا را اینگونه کرد که من نوشتم
                                                                   نویسنده رستمکلا ساری مازندران نوشت
o
آب
گفت
همگی از دریا در اقیانوسها جهانیم
صدای موج اش را شنیدم که گفت  آشو
در کمال و تمام خواندیم همصدا می گوییم  آب
بار دیگر رفتم به سمت دریا مسیری را پیمودم رسیدم به ساحل دریا در نزدیک ساحل ایستادم به اطراف نگاه کردم در نقطه ای با فاصله کم از خودم سنگ سفت و سختی را دیدم و در آن طرف دیگر خودم فلزی محکم از آهن فولادین قرار داشت راه خود را به سمت ساحل ادامه دادم و به سمت ساحل رفتم دریا کولاک می کرد در آب ساحل جلو رفتم و به کولاک رسیدم روی کف پایم نشستم دستم را کمی در کولاک فرو کردم و با دستم در کولاک آب آب بازی کردم همانطور که دستم در کولاک آب بود به آسمان نگاه کردم هوا صاف بود سرم را بیشتر به سمت آسمان چرخاندم آسمان آبی درخشنده زیبا بود به دریا فکر کردم و به آسمان نگریستم فکر کردم که اگر این آب دریا را به خارج از جو آسمان ببرم چه می شود بعد از فکر کردنم دانستم که حجم آب دریا در خارج از جو در دنیا بسیار زیاد می شود و آب دریا در آسمان خارج از جو در دنیا باز می شود و آنقدر در دنیا باز می شود که از چشم من ناپدید می گردد ولی اگرچه من این آب باز شده را نمی توانم ببینم اما این آب در دنیا دنیا هست و خواهد بود اما من توان دیدنش را ندارم بعد به سنگ و آهن فولادین که در کنار ساحل در خشکی قرار داشت فکر کردم و فکر کردم که اگر این سنگ و آهن فولادین را به آسمان خارج جو همانجایی که آب دریا را بردم ببرم چه می شود دانستم که سنگ و آهن فولادین شکل هندسی و ترکیب اشان را حفظ خواهند کرد و سنگ و فولاد آهنین در خارج از جو زمین همانگونه به مانند آنچه که اکنون بر ساحل است همانگونه در خارج از جو زمین سفت و سخت باقی می ماند و هیچ تغییر فیزیکی یا شیمیایی بر آن سنگ و آهن فولادی پیش نمی آید و وقتی این را به خاطر آوردم متوجه شدم که اگر آب به داخل دنیا در دنیا باز و بازتر شد و آب در دنیا شد و دنیا آب شد اما سنگ و آهن فولادین در حجم اش در دنیا گشوده نشد و سنگ و آهن فولادین دنیا نشد پس آب که در حجم اش دنیا شد و به تمامی دنیا رفت اما سنگ و آهن فولادین به مانند آب دنیا نشد در اینجا حاصل گرفتم که دنیا درونش آب است و دانستم که اگر دنیا آب است پس من که خود آبم دنیایم به دریا نگاه کردم گفتم دریا تو دنیایی و من هم از تو هستم و صدای کولاک های تو در ساخت وجودم مرا صدای دریاها کرد و من دریای سخنگو شدم که سخنهای دریاهای جهان را می گویم که راز دریا که راز اقیانوسها است و اقیانوسها که دنیا هستند من دریای سخنگو سخنان تمامی اقیانوسها دنیا را از دهانم می گویم
و وقتی که دانستم می دانم که ما آدمهای آبی صدای دریاهای دنیا در آقیانوسها هستیم که رازهای اقیانوسها را می گوییم        
و وقتی که دانستم دریا تکه ای از تمامی اقیانوسهای دنیا است فریاد زدم گفتم دریا من سخنگوی تو هستم تو دریایی ومن از دریا آدم شدم و دریا به من گفت من از اقیانوسم و تو از دریایی و از تمامی اقیانوسهای دنیا بگو و سخنان مرا به پاکی و نیکویی بگو گفتم بدی هم در ساخت دنیا است که آن هم در تمام دنیا در درون دریاها است دریا گفت تو نیکویی بگو غیر نیکو را خود می دانم و اگر او غیر نیکو بگوید دریا غیر نیکوی ضعیف را به قدرت بیشتر نیکویش سپرده تا دنیا در بدی نشود و سرانجام دریا با کولاک عظیم اش گفت   آشو
و من خود را همیشه آشو از آن دریا نامیدم دریایی که مرا آشو خوانده بود و اینگونه من هم یک آشو هستم و من آشوی سخنگویم و آشو از دریا هست و دریا از اقیانوس هست و اقیانوس تمامی دنیا هست اگر تمامی اقیانوسهای دنیا جمع و فشرده شوند دریا شوند و آنگاه که دریا شوند آب می شوند و ما آب که دنیا هست را می توانیم با چشمانمان بینیم پس اقیانوس که دنیا است و من هم که دریایی کوچک از تمامی اقیانوسهای بزرگ دنیا هستم آشوی سخنگوی اقیانوس ها شدم پس من هم دریایی به عظمت تمامی دنیا هستم یعنی من هم دنیا هستم
چون در درون دنیا کرات سنگی و سنگهای سرگردان هم وجود دارند اینگونه می شود که من دریایی کوچک هستم که در درون خود سنگهای کوچک از فلزات دارم که آدم از آب شدم
حالا که همه می دانید همه بدانید که بر همه مبارک باشد که همه دریاییم
به دریا گفتم که اگر تمامی دنیا دریا هست من هم دریایم
دریا در جواب گفت که تو دریا و صدای دریایی و تو دریای سخنگویی و از دنیا سخن می گویی
و دریا مرا با صدای آشویی امواجش آشو سخنگوی صدای دریاهای دنیا نامید
در آخر به دریا گفتم همه می دانیم که دریاییم

به مهرت
به مهرم
باهم
مهربان باشیم
ویندی
1379


فرزند رستمکلا ساری مازندران نوشت





Inga kommentarer:

Skicka en kommentar